ویس میل فرستاده شده در تاریخ ۱۶ مارس ۲۰۱۲ ساعت ۱۵:۰۹
"هری،من الان واقعا نگرانم.مامان بابا دارن دعوا میکنن و میدونم که بخاطر منه."
سکوت کرد و صدای کسایی که داد میزدن به گوشم رسید.بدنم لرزید و صاف تر نشستم.
"میشنوی؟گاد وضعیت افتضاحیه.تاحالا اینطوری دعوا نکردن...خیلی نگرانم و من-"
صدای یه داد اومد و لویی جملشو قطع کرد.صدای نادیده نگرفتنی باز شدن یه در اومد و یه زن شروع کرد به حرف زدن.
"وسلایلتو بردار.با من میای!"
"چی؟چرا؟"
صداش به طرز واضحی ترسیده و گیج بود.
"فقط کاری که میگمو انجام بده لو،و-"
"اون جایی نمیره!لو،همونجا بمون!"
اینسری،فکر کنم باباش بود که حرف زد و عصبانی بنظر میرسید.
"اون پسرمه!و من مادرشم و هر حقی دارم که-"
"من قرار نیست بزارم ازم دورش کنی،جنده-"
ویس میل تموم شد.
ESTÁS LEYENDO
100 voicemails *completed* [L.S]
Fanfic"امشب میای پارتی؟هممون منتظرتیم" کدوم پارتی؟ با اخم ویس بعدی رو پلی کردم. این یکی هم از طرف همون پسر بود. راستش، همه ی اون صدتا ویس میل از طرف اون بودن. _____ "تازه اخبارو شنیدم." "ببخشید، یادم نیست کی اون عکسارو گرفتم..." "تو باید برگردی،باشه؟" ⸙⸙⸙...