ویس میل فرستاده شده در تاریخ ۱۸ مارس ۲۰۱۲ ساعت ۱۹:۴۶
"هری،مامان بابام دارن طلاق میگیرن..."
با یه بغض سکوت کرد و دیگه نتونست ادامه بده.
لب پایینمو گاز گرفتم و چشمام شروع به سوختن کردن.
حاضرم همچیزمو بدم تا فقط بتونم توی این لحظه کنارش باشم.
ESTÁS LEYENDO
100 voicemails *completed* [L.S]
Fanfic"امشب میای پارتی؟هممون منتظرتیم" کدوم پارتی؟ با اخم ویس بعدی رو پلی کردم. این یکی هم از طرف همون پسر بود. راستش، همه ی اون صدتا ویس میل از طرف اون بودن. _____ "تازه اخبارو شنیدم." "ببخشید، یادم نیست کی اون عکسارو گرفتم..." "تو باید برگردی،باشه؟" ⸙⸙⸙...