••یه بین••
در تمام مدتی که آیرین ماجرای ردوولف رو برای کای توضیح میداد، او ساکت بود و گاهی فقط به آرومی سری تکون میداد.
هر لحظه با خودم میگفتم الانه که بگه "کاری از دست من برنمیاد" یا "این موجود فراتر از انتظاراته منه"
اما به محض تموم شدن حرف های آیرین با آرامش پا روی پا انداخت و گفت: همین؟
آیرین زیرچشمی نگاهی به من انداخت و در جواب کای گفت: آره! همین...-اواسط خون آشام شدنم بود که خبر قتل عام بیش از پنج هزار راهبه رو در سراسر انگلستان شنیدم! و بعد از اون کشیش ها و افراد روحانی!
انگار فردی که داشت این قتل هارو انجام میداد رابطه خوبی با دین و و فلسفه اونا نداشت و از اونجایی که بنظر میرسید اون یک موجود فرا بشریه، ما و دیگر موجودات فرابشری از جمله گرگینه ها و وامپایرس ها تصمیم گرفتیم که با هم متحد بشیم و اون رو از پا دربیاریم!
مقداری از شربت پرتقالی که چه یون براش آورده بود رو مزه کرد و ادامه داد: وقتی باهاش روبرو شدیم متوجه شدیم که اون هدف خیلی بزرگ تری از کشتن چند تا راهبه و کشیش داره! در اصل اون میخواست دنیا رو تغییر بده و اولین هدفش ترسوندن مردم از رفتن به کلیسا و در حقیقت برگردوندنشون از دین بود!
اون موجود خیلی قوی بود به طوری که هیچکدوم تا اون لحظه مانندشو ندیده بودیم!
باید بگم اون موقع ما هم همین حسی که الان شما دارید رو داشتیم!
اخمی کردم و گفتم: من تقرببا کل کتاب تاریخ موجودات فرابشری رو حفظم و تا الان هیچ وقت همچنین داستانی نشنیدم!
کای به آرومی سری تکون داد و گفت: نشنیدی چون نباید میشنیدی! اون موجود هرگز نباید اسمی ازش برده بشه چرا که طبق افسانه ها و گفته ساحره ها روح اون هنوز زنده اس و میخواد برگرده و کار نیمه کارش رو کامل کنه!
آیرین با شنیدن این حرف کای گفت: ولی خب شما اونو شکست دادید! چطوری؟
-براش یه واکسن ساختیم!
هردو با تعجب گفتیم: دارو؟
-آره! ما نمیتونستیم اون رو از بین ببریم پس حداقل یه دارویی برای خنثی کردن قدرتاش ساختیم
-یعنی اون رو نکشتید؟
زد تو حرفم و گفت: ما فقط اون رو تبدیل به یک انسان کردیم!
الان هم، با توجه به چیزایی که شما میگید جوی از بین رفتنی نیست چرا که قدرتش خیلی از شما بیشتره! پس...باید به فکر ساختن دارو باشید
حالا اگه دلتون خواست میتونید بعد تبدیل شدنش به انسان به راحتی بکشیدش!
در سکوت به نقطه ای خیره شدم که صدای آیرین توی اتاق پیچید: چطور...
به صورتش نگاه کردم که مصمم ادامه داد: چطور میشه اون دارو رو ساخت؟
ESTÁS LEYENDO
RED WOLF 4 (Second is not the First)
Fantasíaبخشش میتونه قشنگ باشه اما لذت بخش تر از دیدن زجر کشیدن کسی که زندگیتو تبدیل به جهنم کرده نیست! من تمام زندگیم سعی کردم آدم خوبی باشم! و حالا، تبدیل به آدم بدهی این داستان شدم... -فصل ٤ ردوولف📔 "دومی، اولی نیست"