یه قدم به جلو برداشتم و سعی کردم چیزی بگم تا این جو سنگین رو از بین ببرم
با دیدن من روبه روی خودش دستاشو بالا آورد و تند تند شروع به صحبت کردن کرد-م..من معذرت میخوام هه رین.........نباید اونکارو میکردم......یه لحظه نمیدونم چم شد.........
دستشو پشت گردنش کشید و ادامه داد
-من فقط.........راستش نمیتونم جوابی براش پیدا کنم.............فقط منو ببخش و فراموشش کن
+تهیونگ.......اشکالی نداره......من....
-من نمیخوام دوستی مثل تو رو از دست بدم پس لطفاً فقط فراموشش کن...........باشه؟
سعی کردم لبخند بزنم
+گفتم که اشکالی نداره........من ناراحت نشدم پس نگران نباش.........چیزی برای بخشیدن وجود ندارد......
نفسشو با صدا بیرون داد و تو چشمام نگاه کرد
-گفتم الان از خونت بیرونم میکنی.........
منم در جوابش خندیدم
+من هیچوقت همچین کاری نمیکنم........حالا هم بیا بریم بشینیم
سرشو تکون داد و با برداشتن کیک به سمت مبلا رفت
منم ماگ های سفید و صورتیم رو برداشتم و پشت سرش راه افتادم
تهیونگ گفت که بی منظور اون کارو کرده پس منم فراموشش میکنم
یکی از لیوان هارو به سمتش گرفتم و روی کاناپه نشستم
+گفتی که کارم داری.........خب بگو چیکارم داشتی
آروم یه خورده از محتوای داخل لیوانش رو سرکشید و بعد سرشو تکون داد
-آره........میخواستم بریم بیرون یکم بگردیم
+بگردیم؟
-آره......چهار پنج روز تعطیلی داریم و من نمیدونم باید دقیقا چیکار کنم و از اونجایی که با تو بهم خوش میگذره گفتم بیام باهم بریم بیرون
+باشه منم امروز کاری ندارم
-پس آماده شو بریم دیگه
+باشه
ماگ رو روی میز گذاشتم و از جایی که نشسته بودم پاشدم و به سمت اتاق رفتم
همون جوری که به سمت اتاق میرفتم با صدای بلند شروع کردم به حرف زدن+ده دقیقه دیگه تموم میشه و میام
-باشه مشکلی نیست
وارد اتاق شدم و سریع سمت کمد لباسام رفتم
مثل همیشه تیپ ساده ای زدم و با بستن موهام و جمع کردنشون بالای سرم رژ کمرنگی به لبام زدم و به همون کفایت کردم
هیچوقت آرایش زیاد نمیکردم
یا فقط رژ میزدم یا اینکه فقط خط چشم نازکی میکشیدمحوصله کارت برداشتن نداشتم پس گوشیمو تو یه جیبم و کارتم رو هم تو جیب دیگم گذاشتم و از اتاق بیرون رفتم
تنها چیزایی که نیاز داشتم هم همونا بود
YOU ARE READING
you should know🐇
Fanfictionبهم خندید ودستشو گذاشت روی دستام -دستتو بردار دستامو ازروی صورتم کنار زد وچونمو گرفت و صورتمو آورد بالا که اشکامو دید -گریه کردی؟!........آخه برای چی ؟! همونجوری که اشکام جاری میشدن +الان با خودت میگی من یه احمقم اخم کرد و جدی به صورتم نگاه کرد -م...