part15

995 110 6
                                    

بی حوصله از روی کاناپه بلند شد وگوشیش رو همونجا انداخت

با مینا حرف زد و قرار شد قبل از رفتن یه سری بهش بزنه و با هم یه دوری بزنن

به سمت کمدش رفت و مشغول لباس پوشیدن شد

طبق معمول تیپ ساده ای زد و با پوشیدن کفشاش به سمت در رفت

.

.

.

.

.

.

.

پوفی کشید و دوباره شمارش رو گرفت و برای بار پنجم تماسش جواب داده نشد

دستی توی موهاش کشید و گوشیش رو کلافه به کناری انداخت

عجیب بود که تماساش رو جواب نمی‌داد
این رفتار کاملا از تهیونگ بعید بود

هوسوک با دیدن آشفتگیش به سمتش اومد و دستی جلوش تکون داد

هوسوک:حواست کجاست؟

جیمین:بله؟........با من بودی؟

هوسوک:آره........پرسیدم چیشده؟

جیمین:تهیونگ جواب تلفنم رو نمی‌ده.........
ده بار بهش زنگ زدم

هوسوک:شاید نمیشنوه

جیمین:نگرانشم........چند ساعتی میشه که رفته و هنوز خبری ازش نیست

دستشو روی شونش گذاشت و چشماشو به معنی اطمینان روی هم گذاشت

هوسوک:نگران نباش........بچه که نیست............هرجا باشه زود میاد............حالا چیکارش داشتی؟

جیمین:میخواستم ازش بپرسم که به کجا رسید

هوسوک:درمورد؟........

جیمین:هه رین...............میخواست باهاش حرف بزنه.............ولی حالا گوشیشو جواب نمیده و این از تهیونگی که یه لحظه هم از گوشیش جدا نمیشه بعیده

هوسوک:احتمالا تا شب پیداش میشه.........اگه نشد به منیجر خبر میدیم

جیمین اوهومی گفت و سرشو روی پشتی مبل گذاشت

هوسوک:ولی واقعا کی فکرشو میکرد....

جیمین:منظورت چیه؟

هوسوک: خودت میدونی دیگه.............من هیچوقت فکر نمی‌کردم که تهیونگ عاشق کسی مثل هه رین بشه............اون نه کره ایه
و نه کسی که با معیار های تهیونگ جور در بیاد...........یه جورایی برام غیر ممکن بود.........من همیشه فکر میکردم که با یه نفر از آشناهاشون ازدواج می‌کنه و پنج یا شش تا بچه هم میاره ولی انگار تصوراتم غلط بوده

جیمین خندید و سرشو از روی پشتی مبل برداشت

جیمین:اینکه هه رین کره ای نیست آره برای منم همین جالب بود ولی در مورد بچه چرا این حرف رو میزنی هیونگ؟............مگه نمیشه با اونم ازدواج کنه و یه عالمه بچه بیاره؟

you should know🐇Where stories live. Discover now