قسمت نهم

345 77 10
                                    

چند دقیقه ای بود که هردو توی راه پله ایستاده بودن اما حرفی نمی زدن میو کلافه نگاهی به ساعتش کرد:

- گالف وقت داره همینجوری تلف میشه نمی خوای حرفت رو بزنی؟!

گالف بلاخره به حرف اومد:

- خب من می خواستم بدونم که برای پروژه جای من بازیگر انتخاب کردین یا نه....

+ به نظر خودت از دیروز تا حالا چه اتفاق جدیدی می تونه افتاده باشه؟!

- خب اگه هنوز کسی رو پیدا نکردین من می خوام برگردم داخل پروژه....

گالف امروز بیش از حد داشت میو رو متعجب می کرد، ناباور خندید:

- داری مسخرم می کنی؟!

+ نه به هیچ وجه من واقعا می خوام برگردم توی پروژه... البته فقط یه شرط دارم تمرینام عصر نباشه....

میو خوشحال شد:

- گالف باورم نمیشه، خوشحالم کردی... خب پس باید در این مورد با مالیا و پی جنی و باقی معلمات صحبت کنم....

+ ممنون پی....

میو پوزخندی زد:

- راستی یادمه شنیدم که تو گفتی نه من معلم مورد مورد علاقتم نه هنر درس مورد علاقت... پس الآن چه اتفاقی افتاده؟! توی پروژه هنر شرکت می کنی و من رو پی میو صدا می زنی....

گالف دستش رو پشت گردنش برد دنبال یه جواب می گشت که صدای زنگ اومد، خوشحال به میو نگاه کرد:

- اوه زنگ خورد... من کلاس دارم باید برم....

سرش رو کمی برای میو خم کرد:

- ممنون پی میو....

توی ثانیه بعد دیگه اثری از گالف توی راهرو نبود، میو نگاهی به جای خالیش کرد:

- تو عجیبی گالف... عجیب و مرموز... بین بچه های مدرسه تنها کسی هستی که نمی تونم حدس بزنم چی می خواد... یه روز همه چیز رو راجبت می فهمم....

*****

زنگ خورد، کیفش رو برداشت از بچه ها خداحافظی کرد. هنوز دو قدم از در کلاس فاصله نگرفته بود که معلم هنرشون جلوش ظاهر شد، میو لبخندی زد:

- گالف بیا باهات کار دارم....

پشت سر میو راه افتاد و به سمت دفتر معلما رفتن و وارد دفتر شدن، میو به گالف اشاره کرد که روی صندلی کنار میز خودش بشینه، از بین پوشه ها برگه ای رو در آورد و دست گالف داد:

- این برنامه ایه که مدرسه برای تو، برایت و وین چیده، از ساعت کلاساتون کم شده و اینکه شما امتحاناتتون رو جدا از باقی بچه ها می دین... این فقط برای شما سه تاست که توی تیم بسکتبال هم هستین... اما مسئله ای هست که فقط خواستم به تو بگم... خوب راستش گالف نمی خوام نا امیدت کنم... اما....

+ اما؟!

- خوب تو یه مقدار بیشتر از باقی بچه ها نیاز به تمرین داری... مالیا وقت نداره و درواقع به من لطف کرده اومده و به شما ها تدریس می کنه... می خوام بدونم تو چه زمانی وقتت آزاده تا با خودم تمرین کنی... من واقعا موفقیت شما ها برام مهمه در نتیجه نه زمانش نه مکانش فرقی واسم نداره اگه بخوای حتما بهت کمک می کنم....

گالف نگاهش روی کاغذ بود، اون از زمانی که از مدرسه خارج می شد تا تاریکی هوا توی یه کافه کار می کرد، میو نگاهی به چهره پر از تردید گالف کرد:

- گالف گفتم هر زمان و هر کجا... نترس و خجالت نکش....

گالف بلاخره دلش رو به دریا زد:

- من بعد از تاریکی هوا فقط وقت دارم....

میو لبخندی زد :

- باشه اشکالی نداره... خب کجا تمرین کنیم؟!

گالف شرمنده به میو نگاه کرد :

- اگه بگم خونه ما زیادی پررویی کردم نه؟!

میو نگاهی به چهره بامزه گالف کرد:

- چی؟! معلومه که نه... خودم گفتم هرجایی باشه اشکال نداره... فقط مطمئن شو که پدر و مادرت هم راضی هستن....

+ بله پی....

گالف از جاش بلند شد :

- من دیگه می رم....

+ فردا میبینمت گالف....

+ فردا میبینمت گالف

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

*****

Class A3Where stories live. Discover now