قسمت پانزدهم

321 76 12
                                    

با صدای گالف هر سه پسر دیگه که توی اتاق بودن ساکت شدن و سرشون سمت پسرک هیجان زده روی تخت چرخید، نگاه متعجب و پرسشی اونا روی صورت پر ذوق گالف بود، برایت در حالی که چهره اش رو جمع کرده بود به حرف اومد:

- چرا انقدر هیجان زده شد؟!

جیمی حرفش رو اصلاح کرد:

- چرا انقدر از پیام دادن پی میو هیجان زده شد؟!

وین ضربه ای به سر هردوشون زد:

- احمقا چرا اصلا پی میو بهش پیام داده؟!

هرسه نگاهی مشکوکی به گالف کردن و سریع از جاشون پریدن و کنار تخت گالف ایستادن، و در سریع ترین حالت ممکن برایت گوشی رو از دست گالف گرفت و جیمی سرشو با دو دستش ثابت نگه داشت و وین تو چشمای گالف زل زد:

- فکر می کنم یه سری جواب به ما بدهکار باشی....

گالف درحالی که بخاطر فشار جیمی به لپاش نمی تونست درست حرف بزنه و لباش جمع شده بود سعی کرد جمله اش رو درست ادا کنه:

- چه جوابی؟!

برایت در حالی که داشت گوشیش رو چک می کرد پرسید:

- یک چرا پی میو بهت پیام داد؟!

جیمی لپهای گالف رو بیشتر فشار داد:

- دو از کی تا حالا تو و پی میو انقدر باهم صمیمی شدین؟!

وین یقه گالف رو گرفت و جلو کشیدش:

- چرا برای پیام معلم هنری که ازش خوشت نمیومد ذوق کردی؟! تو و پی میو چرا شماره همو دارین؟! چرا جدیدا عجیب غریب شدی؟! جواب تمام اینارو خیلی سریع و واضح و خلاصه بگو....

گالف سعی کرد خودشو از دست اونا نجات بده، خودشو به عقب پرت کرد و سرش محکم به دیوار خورد، آخ بلندی گفت و لعنتی فرستاد :

- شیاااا... از دست شما ها... اصلا چرا باید جوابتون رو بدم؟!

وین دستش رو به کمرش زد :

- که اینطور... بچه ها بگیریدش....

و در کسری از ثانیه جیمی و برایت گالف رو به زور از تخت پایین آوردن و با تیشرتاشون دست و پاش رو به تخت پایینی بستن. وین بالا سر گالف ایستاد:

- حالا جوابمون رو بده وگرنه تا زمان تمرین که فرداست همینجوری به تخت بسته می مونی....

گالف سرش رو روی بالش کوبوند:

- عوضیا... برام مهم نیست....

برایت پوزخندی زد:

- اما پی میو چهارمین پیامشم فرستاد و ظاهرا نگرانته....

گالف چشماش رو چرخوند:

- خیلی بیشعورید... باشه بهتون میگم....

Class A3Where stories live. Discover now