آتلانتیا جائیه که اونجا هیچ کس یه روز خوش ندیده. همیشه جنگه... ولی با این حال این ظلم و ستم یه روزی تموم میشه نه؟ قبایل با هم متحد می شن و همه چی خوش و خرم میشه... شاید بگین حتما یه داستان تکراری با پایان خوشه. . . اولین اشتباه همین جاست. اینکه ظاهری قضاوت می کنی و باطن رو در نظر نمی گیری... اون هم دقیقا همین اشتباه رو کرد... فکر می کرد تو این دنیای جدیدی که داخلش افتاده... . . می تونه زندگی کنه و گذشته اش رو فراموش کنه و از صفر شروع کنه... فکر می کرد می تونه به اشخاصی که می دید اعتماد کنه... در حالی که اون نمی دونه زندگی قبلی که در زمین داشت وجودی از خودشه و بهش گره خورده... و درمورد اعتماد کردنش به بقیه... کی می دونه... شاید فقط جایگاه سربازی توی صفحه شطرنج رو داره که بقیه کنترلش می کنن... * _کی گفته سرباز توی صفحه شطرنج همیشه کسیه که بهش دستور می دن؟ تو یه حرکت مهره سربازش رو حرکت داد و تو جایگاه وزیر قرار گرفت. _یه شخص اگر باهوش باشه...می تونه جای سرباز مهره رو حرکت داد و شاه رو زد. _...شاه باشه... * Name:Falling in the hell Ganer:action,mystery,scary,paranormal,romance Wr by:Mijung
39 parts