بیون بکهیون پسر کشیش محلی روستا زندگی همیشگی خودش رو میگذروند. کلیسا میرفت، درس میخوند و مثل یه پسر نمونه رفتار میکرد. همه چیز مثل همیشه بود تا اینکه یه خانواده ی عجیب از پایتخت به روستای کوچیکشون نقل مکان کردن. زندگی بکهیون درست از روزی که چانیول، پسر بی پروای خانواده ی پارک رو دید عوض شد. بکهیون بزرگترین چالش زندگیش رو در پیش داشت چیزی که میتونست تمام اعتقاداتش رو زیر پا بزاره و بزرگترین و ترسناک ترین گناه زندگیش رو مرتکب بشه. - خدا مارو کامل و بي نقص آفرید و یه گناه چیزیـه که میتونه اینو از بین ببره. من نباید همچین فانتزي هاي مسخره اي نسبت به تو داشته باشم. تو یه پسري درست عین من و این بزرگترین اشتباهه منـه. • اگه واقعا اینطور فکر میکنی پس اجازه بده همینجا به فا ک ـت بدم تا خیلی زود حرفتو عوض کنی. روزهای آپ: جمعه ها تک کاپل چانبک