Chapter 2

2.3K 341 201
                                    

جامعه دانشجوهای اینترنشنال خیلی گسترده نبود.
مهم نبود که دانشجوی جدید باشی یا قدیمی، به محض این که به یک یا دو گروه وی چت اد می‌شدی، قطعا می‌تونستی چهره‌های آشنا ببینی.

شیائو جان واقعا محبوب بود... نه به خاطر این که پارتی و جشن گرفتن رو دوست داشت یا داستان و رسوایی بدی یا چیزی شبیه به این داشت، بلکه به این خاطر که خوش‌قیافه بود.

دانشجوهایی که با فشارهای اقتصادی جدی روبرو نبودند، مطمئنا اولین معیاری که برای پیدا کردن پارتنرشون در نظر داشتن، چهره بود.

سایر ویژگی‌ها و خصوصیات رو می‌تونستند بعدا در نظر بگیرند؛ در این جامعه، اگر می‌تونستی یک پسر خوش‌قیافه رو به پارتی بیاری، هم آبرو و هم موقعیت اجتماعی پیدا می‌کردی.

دلیل این که شیائو جان انقدر طرفدار داشت، در کنار چهره خوب و قد بلندش، نقطه قوت فراموش نشدنی دیگه‌ای هم وجود داشت:

خوش‌رفتاری.

خوش‌رفتار بودن و چهره خوبش هر دو در بین جامعه دانشجوهای اینترنشنال معروف بودند.

به هر حال، اون پسرهایی که تازه از کنترل و نفوذ خانواده‌شون خارج شده بودند و بیش از اندازه کافی پول داشتند، ناگزیر تمایل به استفاده از پیش زمینه خانوادگی خود داشتند؛ اون‌ها با ماشین‌های لوکس خود رفت و آمد می‌کردند، و طوری به نظر می‌رسیدند که انگار دماغشون تا بالای سرشون رشد کرده!

اما شیائو جان متفاوت بود. اون مودب بود و به همه لبخند می‌زد، و هیچ وقت با جسارت صحبت نمی‌کرد. وقتی با دوستانی جمع می‌شد که به بحث کردن درباره این که اندام کدوم دختر بهتره علاقه داشتند، هیچ وقت تو بحث شرکت نمی‌کرد، و ترجیح می‌داد که گوشه‌ای بشینه و با گوشیش بازی کنه.

دخترهایی که به دانشگاه‌های اروپا یا آمریکا می‌رفتند، علاقه زیادی به بحث درباره فمنیسم داشتند، و این رفتار شیائو جان که هیچ وقت نگاه هیزی به زن‌ها نمی‌انداخت، باعث تحسین خیلی از اون‌ها می‌شد.

به طور کل، شیائو جان نمونه یک دوست پسر ایده‌آل بود، و حتی بعدا هم که فارغ‌التحصیل شد و به چین بازگشت، اعتبار افسانه‌ایش همچنان زبان‌زد همه بود.

"میدونی، اون شیائو جان، اون امسال ارشده. اون قصد داره که مدرک کارشناسی ارشدش رو قبل از برگشتن به چین بگیره، و من شنیدم که خانواده‌اش خیلی پولدارن."

وانگ ییبو روی مبلی در گوشه اتاق کارائوکه نشسته بود. دوستش لائو سی، کنارش نشسته بود و با آرنج بهش ضربه می‌زد و به مرد جوانی که مشغول صحبت با بقیه بود، اشاره می‌کرد. "مرد لحظه‌ها، خوش‌قیافه، معروف‌ترین بین دانشجوهای اینترنشنال. ها، ولی اون سینگله." لائو سی لبخندی زد و آبجوش رو نوشید. لحنش پر از حسرت بود. اون به شیائو جان در گوشه دیگری از اتاق زل زد، به وانگ ییبو خیره شد، آهی کشید و گفت: "چرا همه دخترها فقط به قیافه اهمیت میدن؟ چرا به شخصیت و روح جالب من توجه نمی‌کنن؟"

听候发落; As You WishWhere stories live. Discover now