آخرین دلبستگی رمانتیک شیائو جان... به سرعت شروع شد، به سرعت هم تموم شد.
بعد از این که از نیویورک به چین بازگشت، برای چندین سال سینگل بود. نه به خاطر این که کسی بهش پیشنهاد نداده بود، پسرها بهش پیشنهاد میدادند، دخترها هم همینطور، اما به هیچ کدوم علاقهای نداشت.
وقتی که دوستانش درباره این موضوع ازش میپرسیدند، تنها چیزی که میگفت این بود که میخواد ابتدا زندگی حرفهایش رو پایدار کنه. سر میز شام موقع سال نو چینی، وقتی که بستگانش درباره این موضوع صحبت میکردند، فقط میتونستن لبخند بزنن و بگن که مرد جوان جذاب ما استاندارهای خیلی بالایی داره.
خانوادهاش از گرایش جنسیش خبر داشتند. در ابتدا، به خوبی هضمش نکردند. پدرش تقریبا یک ماه تمام از صحبت کردن با اون خودداری میکرد، اما مادرش برای اون دلسوز بود. نمیشد مادرش رو روشن فکر نامید؛ تنها به این دلیل بود که پسرش رو خالصانه دوست داشت، و نمیخواست اون رو ناراحت ببینه.
شیائو جان شبیه کسایی به نظر نمیرسید که تظاهر کنن، بعد از این که رازش رو جلوی خانواده فاش کرد، با کسی قرار نذاشت، بنابراین پدر و مادرش به طور طبیعی احساس راحتتری پیدا کردند، و در سکوت این مسئله رو پذیرفتند.
دختر خالهاش پِی پِی هم میدونست، اما موقع صحبت کردن بیفکر بود، و ازش پرسید: "گِه گِه، چرا زنها رو امتحان نمیکنی؟" شیائو جان به سر اون ضربه زد و با کنایه گفت: "آره، درست میگی."قبلا امتحان کرده بود، اما حتی بدون در نظر گرفتن مرحله تو تخت رفتن... حتی تظاهر کردن به دوست داشتنشون رو هم نمیتونست انجام بده.
اگرچه به نظر میرسید که شیائو جان آسون میگیره، اما در باطن اعتقادات درونیش چنان سیاه و سفید بودند که انگار یک تور الکتریکی بزرگ جلوی خودش کشیده. هر چیزی، مهم نبود که چقدر کوچک باشه، اگر متوجه این موضوع نمیشد و بیش از حد مجاز به محدوده اون وارد میشد، به سرعت توسط اون تور الکتریکی دور میشد.
قلبش به شدت گارد داشت؛ این موضوعی بود که دوست پسر سابقش هم معمولا پیش میکشید.
هر دوی اونها همدیگه رو در محیط کاری ملاقات کرده بودند. دوست پسر سابقش در بانک، در بخش ارائه وامهای عمومی کار میکرد، در پایان سال عملکرد تیم و بخشش بیش از حد انتظار بود. اگرچه اجازه زیاد بیرون رفتن رو نداشتند، در نهایت برای یک جشن و شام به ریتز کارلتون رفتند.
در اون زمان، همسر شیائو لیو به تازگی زایمان کرده بود، اما سر اونها آخر سال به شدت شلوغ بود بنابراین نمیتونستن به کسی مرخصی بدن. در اون زمان تالار جشن برنامهای نداشت بنابراین شیائو جان به شیائو لیو پیشنهاد کمک داد.
شیائو جان ظاهر خوبی داشت، و تنها با یک نگاه در ذهنها میموند. حتی آدمهایی که بهش تمایلی هم نداشتند اون رو به یاد میآوردند، چه برسه به کسایی که بهش تمایل هم داشتند.
YOU ARE READING
听候发落; As You Wish
Fanfiction破镜重圆 (pò jìng chóng yuán) پو جینگ چونگ یوان معنی لفظی: بهم چسباندن قطعات آینه ای شکسته شده معنی اصطلاحی: بهم برگشتن زوجی که از هم جدا شدن یا طوری که دو نفر میتونن از هم جدا بشن و بزرگ شن، و بعد همدیگه رو پیدا کنن و دوباره کنار هم قرار بگیرن...