Chapter 15

1.3K 240 179
                                    

زمانی که شیائو جان تصمیم به اجاره ی این آپارتمان گرفت، عجله داشت. پس از پایان قرارداد اجاره ی قبلیش، صاحبخونه گفته بود که میخواد اون واحد رو بفروشه، بنابراین نمی تونست اجاره اش رو تمدید کنه.

اون آپارتمان در واقع بسیار زیبا بود، و محله ای بسیار زیباتر از این یکی داشت، چرا که اون محله توسط گروه بزرگی از مشاوران املاک ملی توسعه تجاری یافته بود، و اون زمان شیائو جان آپارتمانی با چشم انداز رودخانه اجاره کرده بود.

از طرف دیگه، آپارتمانی که در حال حاضر در اون زندگی می کرد کمی قدیمی بود، از اونهایی که چهار واحد در هر طبقه داشت، و کنار منطقه ی شهر قدیمی قرار داشت. مدرسه و سوپرمارکت هم نزدیکش بود، و در مقایسه با ساختمان بقیه ی آپارتمان ها از حس مسکونی قوی تری برخوردار بود.

مجبور شدن تا مدتی برای آسانسور منتظر بشن؛ یکی از آسانسورها شکسته بود، و تابلوی 'در حال ساخت' به در آسانسور تکیه داده شده بود. شیائو جان بین دو آسانسور ایستاد، و وانگ ییبو نیز کنارش ایستاد. چمدون بزرگش رو که کمی از بارون خیس شده بود پشت سرش می کشید. برچسبی که فرودگاه به چمدون زده بود هنوز از روش برداشته نشده بود، و آزادانه از دسته اش آویزون بود.

هر دو صحبتی نمی کردن. شیائو جان نمی دونست چی بگه. همین الان، در ماشین، پس از این که وانگ ییبو اون سوال رو پرسیده بود، تقریبا بی اختیار گفته بود، "میتونی با من بمونی."

این عبارت کاملا جنجال آمیز بود، و بیرون اومدنش از دهن یه بزرگسال همیشه معنای قابل تشخیص دیگه ای به دنبال داشت.

شیائو جان می خواست غرورش رو حفظ کنه؛ در اصل نمی خواست چیز دیگه ای بگه، اما نتونسته بود جلوی خودش رو بگیره، و بعد از اون عبارت، عبارت دیگه ای هم اضافه کرد: "دفعه ی قبل، وقتی که توالتم نشتی داشت، تو هم منو راه دادی خونه ت."

خیلی منطقی به نظر می رسید، با لحنی مودبانه برای جبران کردن یه لطف، به هیچ وجه ضرری بهش نمی رسوند.

وانگ ییبو هم چیزی نگفت، تنها یه "اوکی" به زبون آورد، موتور رو خاموش کرد و بعد از ماشین پیاده شد. سپس شیائو جان پشت سرش به راه افتاد، و با هم وارد ساختمان شدن.

آسانسور رسید و وانگ ییبو اول وارد شد، سپس شیائو جان به دنبال اون وارد آسانسور شد. زمانی که آسانسور به طبقه ی دهم رسید، در باز شد، و شخصی وارد آسانسور شد.

"عه؟ جان جان؟" همسایه ی شیائو جان، لی-جیه بود. اون نوزادی رو که خوابیده بود در آغوش گرفته بود، و زمانی که شیائو جان رو دید صداش زد، سپس به وانگ ییبو که کنار ایستاده بود نگاه کرد.

"ای، لی-جیه." شیائو جان به سالم و احوالپرسی اون پاسخ داد، سپس در آسانسور عقب رفت، و دو قدم فضا برای لی-جیه باز کرد. از طرف دیگه، وانگ ییبو در سکوت چمدونش رو به دست راستش داد، و فضای خالی برای شیائو جان ایجاد کرد.

听候发落; As You WishWhere stories live. Discover now