𝕮𝖍𝖆𝖕𝖙𝖊𝖗 27

775 119 437
                                    

-زین عجله کن

چشماش رو چرخوند و از کنارش که خیلی خون سرد درحال بازی کردن با پی اسش بود رد شد

تروی برای چندمین بار خودشو از توی آیینه ی بزرگ اتاق نگاه کرد

تیشرت لیموییش هارمونی جالبی با پوست شیری و شلوارک جین آبیش ایجاد کرده بود

موهای فر و تقریبا بلندش که روی پیشونیش افتاده بود رو با پشت دست کنار زد

دوساعت از زمانی که زین بهش گفته بود اینبار ست آخره که بازی رو شروع میکنه،گذشته بود

بالم لب پرتقالیش رو به لباش مالید و سایه چشم صورتی رو به زیر چشمهاش زد تا چهرش رو کیوت تر بکنه

کانورس های سفید ساق بلندش رو پاش کرد و با عصبانیتی که از چهرش نمایان بود روبروی زین،پشت به تیوی بزرگ اتاق ایستاد

-نگاهی به ساعت انداختی؟؟ باید تمومش کنی

زین که این بار هم باخته بود دسته رو روی میز روبروش پرت کرد و به تروی اشاره داد تا به طرفش بیاد

پسرک لبهاش رو توی دهنش برد و روی پای دوستپسرش نشست

-کیوت شدی

زین گفت و شستش رو به زیر چشم بیش از حد صورتی پسرش کشید تا اونو کمرنگ تر بکنه

-درسته اما اگه کمی دیگه لفتش بدی قول نمیدم اون دیکت رو نبرم

پسر بزرگتر خندید و همونطور که انگشتهاش رو روی ران برهنه و رنگ پریده تروی حرکت میداد لبهاش رو آروم بوسید

-من خیلی خستم،فردا شب بریم؟

به ثانیه نکشید که چشمهای پسرکش پراز اشک شد و لبهای براق صورتیش رو بیرون داد

-ولی..تو بهم قول دادی

با صدای بغض دارش آروم زمزمه کرد

زین چه موقع موفق شده بود از خواسته ی پسرش بگذره و اون رو عملی نکنه؟

انگشتش رو به بینی سرد و قرمز تروی زد

-پس بریم

پسرک ذوق زده دستهاش رو بهم زد و گلوی زین رو بوسید

-پایین منتظرتم زینی

____________________

-وااااو اینجا عالیه

با صدای بلندی گفت و همینطور که خودش رو با موزیک تکون میداد از تکیلاش نوشید

زمان زیادی نگذشته بود اما رفتار و حرکات تروی نشون میداد که کاملا مست شده

سعی میکرد تعادلش رو حفظ کنه اما هر چند دقیقه یکبار پخش زمین میشد و زین مجبور بود اون رو یک گوشه کنار خودش نگه داره و حواسش بهش باشه تا آسیبی به خودش وارد نکنه

𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)Where stories live. Discover now