𝕮𝖍𝖆𝖕𝖙𝖊𝖗 21

671 148 365
                                    

🧚🏼‍♂️

آروم درب کلبه رو باز کرد
وقتی متوجه میشه کسی توی آشپزخونه و نشیمن نیست،چشماش رو چرخوند و با تردید بطرف پله های اتاق رفت

نیمه ای از پله هارو گذرونده بود که یکهو از حرکت ایستاد..
اگه وارد اتاق بشه و با صحنه ی وحشتناکی روبرو بشه و باعث خجالت خودش بشه چی؟

کلافه دستش رو روی صورتش کشید و تردید رو کنار گذاشت و باقی پله هارو بالا رفت

اتاق غرق در سکوت و تاریکی بود
میشد فهمید اونها کنار هم خوابیدن
با نگاه کوتاهی که به تخت انداخت متوجه شد تروی سرش رو روی سینه ی زین گذاشته و آروم نفس میکشه

بی اختیار اخمی کرد و به سمت کوله اش رفت
بی سروصدا لباسی که احتیاج داشت به همراه حوله رو برداشت و از اتاق بیرون رفت

و حتما متوجه ی نگاه عسلی که در سکوت حرکاتش رو دید میزد نشد..

به سمت حمام کوچک چوبی کلبه رفت
لباسهاش رو در اورد، آب رو باز کرد و روبروی آینه ی قدی حمام ایستاد

نگاهی به بدن رنگ پریدش که باعث دیده شدن رگهای سبز زیرپوستش میشد،انداخت

با گذشت روزها و هفته ها،زخم های بدنش کاملا خوب شده بود ولی..

دستش رو آروم بالا اورد و تنها رد شلاقی که ازبین نرفته بود و روی قلبش بجا مونده بود رو لمس کرد

رد برآمده و قرمزی که میدونست اگه سالیان سال هم بگذره،از بین نمیره

سرش رو تکون داد و فکرهاش رو دور انداخت

دوش رو روی بدنش تنظیم کرد و موهای بلندی که بخاطر برخورد آب روی پیشونی و چشم هاش ریخته بودن رو کنار زد

با نگاهی طولانی به شامپوهای مختلف روی استند چوبی حمام،شامپوی قرمز رنگ رو انتخاب کرد و میخواست اون رو به موهاش بزنه که یکهو در حمام باز شد

نایل با بدنی برهنه و چشمای گرد شده به تروی که موشکافانه نگاهش میکرد،چشم دوخت
نمیدونست چندثانیه بعد بخودش اومد اما داد زد و سعی کرد بدنش رو بپوشونه

-وات د فاک....فکر نکن هرکسی که تو حمامه حتما زینه!!

تروی اخمی کرد و یک قدم بهش نزدیکتر شد

-زین کجاست؟

نایل که از پرویی اون پسر کلافه شده بود با تُن صدای بالا رفته اش جوابش رو داد

-اون هرجایی میتونه باشه بغیراز اینجا،ماباهم دوش نمیگیریم

-اووم یعنی کارهای دیگه ای میکنین؟؟

تروی با حرص پرسید و دستهای کوچیکش رو مشت کرد

نایل که بیشتراز این نمیتونست عصبانیتش رو کنترل بکنه فریاد زد

𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)Where stories live. Discover now