𝕮𝖍𝖆𝖕𝖙𝖊𝖗 19

663 143 200
                                    

با توانی که براش مونده بود کنار کاناپه ی چرم مشکی رنگ رو گرفت و نشست

ناله ای بخاطر سر و بدن دردمندش سرداد

چندبار چشماش رو باز و بسته کرد تا دوبینی که داشت ازبین بره اما انگار فایده ای نداشت

لیوان کوتاه مربعی شکل که درونش از ویسکی پرشده بود رو یکنفس نوشید و به جمعیتی که روبروش درحال رقص بودن چشم دوخت و با ریتم اهنگ خودش رو تکون میداد

اما وقتی پسری رو دید که روبروش ایستاد و باعث شد دیگه نتونه استیج رو ببینه اخمی کرد

خواست حرفی بزنه اما پسر با نیشخندی شیطون بهش نزدیک شد و کنارش نشست

-سلام

-تو دیگه کی هستی؟!

لیام با لحن کشیده گفت و به چهره ی آشنای پسر چشم دوخت

-اوه تو چه رئیسی هستی که کارکنان شرکتت رو نمیشناسی؟

پسربه حرف خودش تک خنده ای کرد و به حرکات عجیب لیام که سعی داشت از سرجاش بلند بشه اما توانش رو نداشت ،چشم دوخت

-کجا میخوای بری؟

-دستشویی

پسر چشماش رو چرخوند و دست لیام رو کشید تا اون رو بلند بکنه

-چرا انقدر مست کردی که حتی تنهایی نمیتونی بری دستشویی؟اگه من نبودم میخواستی چیکار کنی؟

-خیلی حرف میزنی

لیام با اخم گفت

پسرک لیام رو کنار دستشویی سرپایی برد و خواست ازش دور بشه که لیام دستش رو گرفت

-سرم گیج میره..کجا میخوای بری؟

-من نمیتونم کنارت وایستم تا تو کارتو بکنی

پسر با خشونت گفت اما انگار دیر شده بود چون وقتی نگاهش رو به پایین تنه ی لیام داد چشماش گردشد و با حالتی چندش عق زد

لیام وقتی واکنش اون پسر رو دید بلند خندید و سرش رو تکون داد

-قیافتو جوری میکنی که انگار خودت دیک نداری!

دیکش رو تو شلوارش فرو برد و زیپش رو بالا کشید

-هی دستای کثیفت رو به من نزن

پسرک وقتی دید لیام برای مانع از زمین افتادنش قراره دستش رو بگیره زودتر گفت و بهش اشاره کرد تا دستاش رو بشوره

لیام چشماش رو چرخوند و با قدمهای سست و نامتعادلش به سمت روشویی رفت..

وقتی کارش تموم شد خواست بطرف همون پسر آشنا اما ناآشنا بره که سرگیجش باعث زمین افتادنش شد

-شتتت

پسرک داد زد و بطرفش رفت
بدن سنگینش رو با هرچه توان بلند کرد

𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang