𝕮𝖍𝖆𝖕𝖙𝖊𝖗 15

765 162 136
                                    

🥝
____

-آه برو کنار کیوی

اون بیحوصله کیوی رو کنار زد و کوله ی مشکی رنگش رو از کنار میز تحریر برداشت و به سمت پله ها پا تند کرد تا هرچه زودتر خودش رو به کمپانی برسونه

-تی تی کجا داری میری؟

مادرش اون رو که باسرعت از کنار آشپزخانه میگذشت دید

-دارم میرم کمپانی

-وایستا تا ساندویچت رو اماده کنم

-اصلا دلم نمیخواد بخاطر تاخیری، دوباره اون رئیس بداخلاق رو ملاقات کنم ..بای

اون بند کفشهای ونسش رو بدون بستن توی کفشش فرو کرد و به سمت ماشینش رفت



-سلام یه موکای شیرین لطفا..فقط عجله دارم

سریع گفت و نگاهش رو از دختر روبروش گرفت

-بفرمایید اینم اِشانتیون

تیموتی نگاهی به کارت دختر که به عنوان اشانتیون به سمتش گرفته بود،انداخت

با چشمهای گرد و درشت شدش بخاطر تعجب ، اون کارت رو گرفت و نگاهی به اسم و شماره ی اون دختر انداخت

-هانا اسمیت ..تو الان اِشانتیونِ این موکا هستی؟

هانا اخمی کرد و خواست حرفی بزنه که

-ترجیح میدم اشانتیونی که بهم میدی یه شکلات باشه تا با موکام بخورم

اون کارت رو به دختر داد و موکاش رو برداشت و از اونجا دور شد

-دختره ی بیریخت

زیر لب گفت و ماشین سفید رنگ خوشکلش رو به حرکت در اورد

خب اون پنج دقیقه تاخیر داشت و ازین بابت خوشحال بود که اون تاخیر فقط پنج دقیقه بود نه بیشتر

دیر رسیدن کار همیشگی تی تی بود

موکای نصفه اش رو دردست گرفت و وارد سالن اصلی کمپانی شد

-چه عجب بلاخره اومدی

با شنیدن صدای جوناس چشم هاش رو چرخوند و بطرفش برگشت

اون با یک نیشخند بدتراز نیشخندهای خودش ،بهش زل زده بود و تیموتی از این متنفر بود

-خب بلاخره باید میومدم

-اره باید میومدی اما ساعت 10،نه الان

-مشکل فاکی تو چیه؟باید میومدم که اومدم.هم خوبه هیچکاره ی اینجایی ولی انگار همه کاره ای

جوناس اخمی کرد و بطرف اتلیه رفت

-زودلباسهاتو بپوش و بیا، من وقت اضافه ندارم

تیموتی زبونش رو حرصی واسش دراورد و بطرف اتاق لباسهای جدید رفت

اون اتاق نسبت به بقیه ی روزها خلوت بود و فقط دو مدل دیگه اونجا بودن که فاک...

𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)Where stories live. Discover now