🥝
____-آه برو کنار کیوی
اون بیحوصله کیوی رو کنار زد و کوله ی مشکی رنگش رو از کنار میز تحریر برداشت و به سمت پله ها پا تند کرد تا هرچه زودتر خودش رو به کمپانی برسونه
-تی تی کجا داری میری؟
مادرش اون رو که باسرعت از کنار آشپزخانه میگذشت دید
-دارم میرم کمپانی
-وایستا تا ساندویچت رو اماده کنم
-اصلا دلم نمیخواد بخاطر تاخیری، دوباره اون رئیس بداخلاق رو ملاقات کنم ..بای
اون بند کفشهای ونسش رو بدون بستن توی کفشش فرو کرد و به سمت ماشینش رفت
-سلام یه موکای شیرین لطفا..فقط عجله دارم
سریع گفت و نگاهش رو از دختر روبروش گرفت
-بفرمایید اینم اِشانتیون
تیموتی نگاهی به کارت دختر که به عنوان اشانتیون به سمتش گرفته بود،انداخت
با چشمهای گرد و درشت شدش بخاطر تعجب ، اون کارت رو گرفت و نگاهی به اسم و شماره ی اون دختر انداخت
-هانا اسمیت ..تو الان اِشانتیونِ این موکا هستی؟
هانا اخمی کرد و خواست حرفی بزنه که
-ترجیح میدم اشانتیونی که بهم میدی یه شکلات باشه تا با موکام بخورم
اون کارت رو به دختر داد و موکاش رو برداشت و از اونجا دور شد
-دختره ی بیریخت
زیر لب گفت و ماشین سفید رنگ خوشکلش رو به حرکت در اورد
خب اون پنج دقیقه تاخیر داشت و ازین بابت خوشحال بود که اون تاخیر فقط پنج دقیقه بود نه بیشتر
دیر رسیدن کار همیشگی تی تی بود
موکای نصفه اش رو دردست گرفت و وارد سالن اصلی کمپانی شد
-چه عجب بلاخره اومدی
با شنیدن صدای جوناس چشم هاش رو چرخوند و بطرفش برگشت
اون با یک نیشخند بدتراز نیشخندهای خودش ،بهش زل زده بود و تیموتی از این متنفر بود
-خب بلاخره باید میومدم
-اره باید میومدی اما ساعت 10،نه الان
-مشکل فاکی تو چیه؟باید میومدم که اومدم.هم خوبه هیچکاره ی اینجایی ولی انگار همه کاره ای
جوناس اخمی کرد و بطرف اتلیه رفت
-زودلباسهاتو بپوش و بیا، من وقت اضافه ندارم
تیموتی زبونش رو حرصی واسش دراورد و بطرف اتاق لباسهای جدید رفت
اون اتاق نسبت به بقیه ی روزها خلوت بود و فقط دو مدل دیگه اونجا بودن که فاک...
YOU ARE READING
𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)
Fanfiction- خواهش میکنم ولم کن ت...تو نمیتونی با برادرت همچین کاری کنی! + برادر؟!! ببین بیب میتونم همین الان تورو جلوی مادرت به فاک بدم بدون اینکه چیزی بگه پس ساکت شو بزار کارمو بکنم ... (Ziall)🔞 #1- ziall #1- zaynmalik