𝕮𝖍𝖆𝖕𝖙𝖊𝖗 3

1K 193 111
                                    

💔
______________________

ساعت دوازده بود که نایل از کلاب بیرون اومد و به سمت خونه راه افتاد در طول مسیر داشت به اتفاقاتی که فردا قراره بیوفته فکر میکرد
ازینکه یک معجزه ای بشه تا اون ازدواج سر نگیره

یا..حداقل میتونست توی اون مراسم شرکت نکنه و بشه که باقی عمرشو دور از همه ی این اتفاقات توی کلبه جنگلی که از بچگی آرزوشو داشت زندگی کنه

آه لعنتی من حتی کت و شلوارمو به خشکشویی ندادم
با خودش گفتو پوفی کرد و به سمت خیابون سمت راست راهش رو کج کرد
اما با ترمز ماشین مشکی رنگ دقیقا کنارش با تعجب نگاهشو از زمین گرفت و به شیشه های تیره ی ماشین زل زد تا بفهمه شخص توی ماشین کیه

شیشه ماشین پایین اومد و نایل با دیدن اون شخص حس کرد قلبش یهو افتاد و استرس تمام بدنشو سست کرد

هنوزم نمیدونست چرا ازش میترسه اما دیدن چشمای براق عسلی توی شب درحالی که هیچکس توی خیابونا نیست واقعا ترسناکه

ز-اسمت نایل بود،درسته؟

اون پسر خوب میدونست اسمه اون پسر بور چیه و حتی میدونست که شغلش چیه و شبا چه موقه به خونه میاد اما واسه اینکه نشون بده زیاد واسش مهم نیست جوری تظاهر کرد که انگار اسمشم بزور یادش مونده

نایل آب دهنشو قورت داد و سرشو به علامت مثبت تکون داد هنوز قدرت حرف زدن رو پیدا نکرده بود و میترسید که با لکنت حرف بزنه تا اون پسر بفهمه که چقد از دیدنش ترسیده

ز-سوارشو کارت دارم

لحن زین کمی خشن شد و نایل به این فکر کرد روز هم وجود داره تا اون بیاد سراغش

ن-میشه اگه حرفی دارید همینجا بزنید؟

نایل با احترام پرسید ،دست خودش نبود اون با همه با احترام حرف میزد البته اگه لوییس رو فاکتور بگیریم

زین با دیدن چهره ی رنگ پریده پسر نیشخندی زد و به روبروش نگاه کرد

ز-نترس نمیخورمت حالا سوار شو

نایل نفس عمیقی کشید و با دستای لرزونش در ماشینو باز کرد و نشست
تازه فهمید که چقدر بیرون سرد بوده و حالا با برخورد باد گرم به صورتش سرمای بدنش ازبین رفت و راحت تر روی صندلی گرمونرم ماشین مدل بالای پسر نخست وزیر نشست
زین به طرف ناکجا آباد حرکت کرد و صدای موزیک رو کمی بیشتر کرد

ز-این موقع شب کجا بودی؟

صددرصد که زین میدونست ولی میخواست بفهمه نایل حقیقتو میگه یا نه
نایل اخمی کرد و به نیم رخ پسر زل زد
چرا باید همچین سوالی بپرسه؟
اون با خودش گفت

ن-سرکار

ز-کجا کارمیکنی؟

نایل کلافه به سمت زین برگشت

𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora