حلقه ی قرمز رنگی که دور مچ نایل بوجود اومده بود رو نوازش کرد و بخاطر سوختگیه خفیف پوستش آهی کشید
کرم مخصوصی که از داروخانه خریده بود رو روی انگشت هاش ریخت و آروم و با احتیاط به اون قسمت زد
با دقت دست نایل رو بالا اورد و دور تا دور مچش رو با دقت نگاه کرد
-پسره ی احمق،چرا کاری میکنی تا همچین بلایی سرت بیارم
با اخمی ک مابین ابروهاش بوجود اومده بود زمزمه کرد
-هی من دارم میشنوم چی میگی
-منم گفتم تا بشوی
اینبار به چشمهای آبی و مظلوم روبروش زل زد و اخمش شدیدتر شد
نایل خودش رو جمع و جور کرد و نگاهش رو دزدید
-الان دیگه هرکاری که میکنی تقصیر منه؟
زین دست نایل رو آروم روی پاش گذاشت تا بیشتر صدمه نبینه و دردش نیاد
دستی به صورتش کشید
نفسش رو بیرون دادو دوباره بهش نگاه کردجوابی برای سوالش نداشت و این موضوع داشت عصبی ترش میکرد که چرا جدیدا جلوی این پسر حرف کم میاره
از روی تخت بلند شد و تیشرتش رو از روی زمین برداشت تا تنش کنه
-هات چاکلت میخوری؟
نایل به چپ و راستش نگاه کرد و بعد سرش رو اروم بالا پایین برد
زین بدون حرف دیگه ای از اتاق بیرون رفت
-یه درصد فکر کن نخورم
آروم با خودش گفت و ریز ریز خندید
هردو پاش رو تکون میداد و منتظر نوشیدنیش بود
وقتی زین وارد اتاق شد یهو از خوشحالی پرید اما بعد دیدن اینکه فقط یه ماگ دستش بود تمام خوشحالیش دود شد-اینکه فقط یکیه
زین چشماش رو چرخوند ماگ رو روی میز گذاشت
روی تخت نشست و پسرک رو بغل کرد و جایی وسط پاش گذاشت-هی چیکار میکنی دستم درد گرفت
زین خندید و با حرص لب زد
-دیگه داری خیلی ناز میکنی
نایل پشت چشمی نازک کرد
خودشم میدونست زیادی داره شبیه به ادمای لوس رفتار میکنه اما چه اشکالی داشت؟زین ماگ رو برداشت و با اینکه نگاه دنباله دار اون جفت چشم آبی رو دید کمی از هات چاکلت خورد
-این فقط برای خودته؟
دست خودش نبود ولی لبهاش روبه پایین کش اومد و مثل بچه ها ناله ای کرد
زین بیشتر کمر پسرک رو به شکمش چسبوند و ماگ رو نزدیک لبش برد
-بخور
YOU ARE READING
𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)
Fanfiction- خواهش میکنم ولم کن ت...تو نمیتونی با برادرت همچین کاری کنی! + برادر؟!! ببین بیب میتونم همین الان تورو جلوی مادرت به فاک بدم بدون اینکه چیزی بگه پس ساکت شو بزار کارمو بکنم ... (Ziall)🔞 #1- ziall #1- zaynmalik