𝕮𝖍𝖆𝖕𝖙𝖊𝖗16

752 164 233
                                    

اول از همه انگشت مبارکتونو روی اون ستاره بکوبونید🌟
__________________________________________________________

آروم تقی به درب اتاق ریاست زد و با اجازه ی ورود اون رو باز کرد

لیام با اخم های توهم فرو رفته به مانیتور روبروش زل زده بود و بدون اینکه نگاه به شخصی که وارد اتاقش شد بکنه گفت

-چیزی میخوای؟

-آقای پین ،فتوشات های ژورنالِ تابستانه رو براتون اوردم تا آخرین ادیت رو انجام بدین

لیام نگاهش رو به جوناس داد و منتظر موند تا سری عکسهای جدید کالکشن رو ببینه

جوناس با کمی استرس که بخاطر بیشتر بودن عکس هاش از بقیه ی عکاسها بود ،لپتاپ رو روی میز لیام گذاشت و نفس عمیقی کشید

ده مین گذشته بود
لیام با همون اخم به لپتاپ زل زده و برای بار دوم اون عکسها رو نگاه کرد

کمی از قهوه ی سرد شدش نوشید و لپتاپ رو عقب داد و به جوناس نگاهی انداخت

-انتظار نداشتم فتوشاتهای اون پسر بیشتراز بقیه ی مدل ها باشه

جوناس که میدونست بلاخره لیام این حرف رو میزنه،تک سرفه ای کرد

-ام..میخواستم حرفه ی تیموتی رو بسنجم اما خب اون چیزی از باقی مدل ها کم نداره

جوناس حرفش رو زد و توی دلش فقط از خدا میخواست ،رئیسش کارهاش رو قبول بکنه

لیام بیحوصله تراز اینها بود که وقتش رو دوباره برای دیدن فتوشات ها بزاره
پس کلافه نفسش رو بیرون داد و سر درد مندش رو توی دستهاش گرفت

-عکسهایی رو که انتخاب کردم باید برای فردا ادیت شده و اماده باشن ،درضمن فقط فتوشات های دنیل رو میخوام، نه اون پسرتازه وارد

جوناس با چشمهای گرد شده به لیام نگاه کرد

-یعنی شات های دنیل رو به تیموتی ترجیح میدین؟

-اره

لیام محکم حرفش رو زد و دوباره به مانیتور روبروش زل زد

-وقت اضافه برای اینجا ایستادن نداری

جوناس لپتاپش رو برداشت و بدون هیچ حرفی از اتاق رئیسش بیرون اومد

-چیشد؟

وقتی دید تیموتی با استرس و هیجان به سمتش اومد نگاهش رو ازش دزدید و شونه ای بالا انداخت

-الان این یعنی چی؟

تی دوباره دنبالش راه افتاد
هردو وارد آتلیه شدن

-متاسفم پسر..فتوشاتات رد شدن

-وات د فاک؟!یعنی کارهای منو قبول نکرد؟

جوناس سرش رو به علامت مثبت تکون داد و نفس کلافه ای کشید

تیموتی هر لحظه بیشتر قرمز میشد و حس میکرد دود از گوشهاش بیرون میاد

𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)Where stories live. Discover now