𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)

𝕮𝖍𝖆𝖕𝖙𝖊𝖗 14

🧚🏻‍♂️
___

برای بار دهم پرونده های روی میزش رو چک کرد تا برای بایگانیشون مشکلی پیش نیاد
اره اون یک مدیر عالی و حساس بود که کوچکترین کارهای پرونده هارو بجای کارمندها،خودش انجام میداد

با دقت متن فرم ثبت طرح جدیدشون رو خوند و روان نویسشِ نقرش رو برداشت تا بجای زین اون فرم رو امضا بزنه که یکهو صدای بحث کردن، سکوت اتاقش رو به لرزه دراورد

همه اینجا میدونستن اولین قانون توی این کمپانی ،سکوت بخشهای مختلف شرکته
مخصوصا امروز که همه ی طراح ها باید اتودهای جدیدشون رو برای کالکشن تابستوته ی سال جدید ،تحویل میدادن

لیام کفری از روزهای اخیری که پشت سر گذاشته بود و موقعیت الان ، با اخم ها و چهره ی خشن بطرف صدا که هرلحظه بیشتر میشد قدم برداشت

وقتی متوجه شد صدای بحث کردن از سالن عکاسی همون طبقه هستش با ضرب درب اتلیه رو باز کرد و با خشمی که نمیتونست کنترلش کنه به اون دونفر توپید

-هیچ معلوم هست دارید چه غلطی میکنید؟

جوناس و اون پسر با بهت و چشم های گرد شده به لیام نگاه کردن

-اقای پین این مدل جدیدی که انتخاب شده بدرد این کار نمیخوره

-هییی تو کی هستی که به خودت اجازه میدی همچین حرفی رو به من بزنی

پسرک با صورت قرمز شده و رگ گردنی که بخاطر بلندی صداش متورم شده بود به جوناس گفت

-من یه عکاسم و کارم اینه که از مدلها عکس بندازم و بازم میگم تو بدرد اینکار نمیخوری ،بفهم

جوناس که چهره ی قرمز شدش دست کمی از اون پسر ناشناس نداشت با داد گفت

اینبار پسرک نتونست خودش رو کنترل بکنه و خواست بطرف جوناس حمله بکنه که لیام زودتر خودش رو مابین اونها قرار داد

-هی هی بسه ..بهتره تمومش کنید اینجا شرکته نه محل بازی بچه ها

-بهتره به این بگی که نمیتونه درست دوربین رو تو دستش بگیره

-ساکت شو

لیام اینبار مجبور شد تن صداش رو بالا ببره تا بلکه اون پسر آروم بشه

پسرک کمی از صدای بلند دورگه ی لیام ترسید اما فقط کمی

-جوناس جز بهترین عکاسای اینجاس

پسرک با این حرف لیام پوزخندی زد

-پس این عکاسِ ماهرتونه؟چه کمپانیِ قدرتمندی

لیام دندونهاش رو روی هم فشار داد تا شاید بتونه جلوی خودش رو بگیره و داغ دلی روزهای گذشتش رو سر این پسر ریزه میزه خالی نکنه

-جوناس بهتره به بقیه ی مدل ها رسیدگی کنی و تو ..بیا دنبالم

لیام چشم غره ای به اون پسر رفت و بطرف اتاقش راه افتاد