𝕮𝖍𝖆𝖕𝖙𝖊𝖗 11

849 168 109
                                    

[ Vote:40 ]

2 days later🌧

-لی پاس بده

لیام موقعیت نایل رو چک کرد و با نگاهی دقیق توپ رو بهش پاس داد

حالا لویی بود که با سرعت به طرفش میدوید تا بتونه توپ رو بدست بیاره اما چندان موفق نبود
نایل با سرعت و هدایتِ توپ ، به خوبی بطرف دروازه ی تیم لری حرکت میکرد و با پاس قدرتی که بطرف دروازه ی اونها زد ،هری زمین افتاد و توپ به خوبی وارد دروازه شد

-ارهههههه خودشهههههه

نایل داد زد و به طرف تنها هم تیمیش دوید

اونها با خوشحالی هم رو بغل کردن و رقص مسخره ای که مختص به خودشون بود و قبل بازی طراحیش کرده بودن رو به خوبی انجام دادن

و حالا هری و لویی بودن که با خنده به اون دوتا دیوونه ملحق شدن

-هییی شمادوتا خیلی باهم جور شدین

لویی با ابروی بالا رفته گفت و چشمکی به نایل زد و بغل چهارتاییشون رو کامل کرد

-نمیتونی کاری کنی تا یادم بره گل خوردی

نایل گفت و ریز خندید

هرچهارتا از خستگی روی زمین سرد و نمناکِ چمنی پشت قصرمالیکها دراز کشیدن و گذاشتن تا اون سرما مثل ریکاوری ای بدن داغشون رو سرحال بیاره

نایل نگاهی به اسمون ابری بالاسرش انداخت و لبخندی زد

باد به سرعت اون پنبه های خاکستری رو جابه جا میکرد و این ابرهای تیره تری بودن که بالای سرشون قرارمیگرفتن و نشون میدادن که قراره بارون شدیدی بباره و اون عاشق هوای بارونی بود

نایل به بغل دستش نگاه کرد
جایی که پسرا دراز کشیده بودن و باهم صحبت میکردند
اون هیچوقت فکر نمیکرد بتونه توی این عمارت ترسناک و سرد، کسایی رو پیدا بکنه تا باعث لبخند روی لبهاش باشن ،با فکر یک هفته ی اخیر که واقعا بدون زین وبا وجود پسرها خوش گذشته بود لبخندش بیشتر شد و ناخداگاه نگاهش به عمارت بزرگ روبروش افتاد

اون ساختمان با نمای سفیدی که برای نایل از سیاه هم سیاه تربود

هنوز هم فکر نمیکرد بتونه اینجا زندگی با آسایش و بی دقدقه ای داشته باشه

نگاهش به پنجره ی قدی اتاقی برخورد کرد که اون شخص سیاه پوشِ پشتش، از این فاصله قابل دیدن بود
کسی نمیتونست باشه بغیراز زین

نایل پلکی زد و دقیق تر نگاهش کرد

از همین فاصله میتونست نفرت رو توی چشمهاش و نیشخند رو روی لبش ببینه..

از موقع ای که موهاش رو کوتاه کرده باعث شده درنگاه اول دیگه اون پسر جذاب و باشخصیتی که هرکسی روش کراش میزد دیده نشه

𝐇𝐀𝐋𝐅 𝐁𝐑𝐎𝐓𝐇𝐄𝐑 (𝐳𝐢𝐚𝐥𝐥)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ