صدای تلویزیون رو زیاد کرد و با هیجان گفت: خوب نگاه کن تهیونگ من عاشق این قسمتشم، الانه که اون لبخند شیطانیش رو بزنه و همزمان با شخصیت زمزمه کرد: من بردم و قاه قاه خندید.
تهیونگ با چهره تاسف باری به کای نگاهی کرد: هیونگ! تو عاشق این انیمه ای و نزدیک ۲۵ بار کامل دیدیش و بله من میدونم عاشق یاگامی لایتی.
کای همونطور که مسحورانه به صفحه تلویزیون نگاه میکرد فریاد زد: آخه تو چطور میتونی طرفدار ال باشی ، نمیخوام اهانت کنم اما اون یه درد تو باسنه، اگه ال انقد به پر و پای لایت نمیپیچید آدمای بیگناه کشته نمیشدن.
تهیونگ پوزخند زد: آدمای بیگناه کشته شدن چون ذات واقعی لایت مشکل داره.
کای رد کرد: ببین ، ببین آه خدایا من عاشق این سکانسم ، محشره. سکانس مورد علاقه دومم مرگه اله، هرچند راضی به مرگش نبودم اما مرگش لازمه.
تهیونگ موهاش رو خاروند و گوشیش رو از جیبش درآورد: یجایی خوندم که اون سکانس که ال دست و پای لایت و خشک میکنه نماد مسیحه که پای یارانش رو شست.
کای تشر زد: چرنده، به نظر من تو دنیای واقعی آدمایی مثل لایت یاگامی( دفترچه مرگ یا همون death note) و دکستر مورگان( سریال دکستر که یک قاتل سریالیه و آدمهای گناهکار رو میکشه) مسیحای واقعین، اونا جامعه رو از حیوانات تمیز میکنن و اگه قانون به اصطلاح محترم مانعشون نشه اونا دنیا رو جای بهتری میکنن.تهیونگ انگشتش رو توی گوشش فرو کرد و گفت: لا لالا لا لا ...لالا لا لا گوش نمیدم گوش نمیدم ال بهترینه ، ال فوق العادس، لایت یه جانیه لا ، لالا لا لا
کای خندید و به تهیونگ نگاه کرد: نمیشه باهات حرف جدی زد بچه جون.
انیمه رو دوباره پلی کرد و تیکه مورد علاقش رو دوباره دید.تهیونگ که دید اوضاع آرومه ساکت شد و در سکوت مشغول بازی با گوشیش شد.
- دینگ دانگ!
صدای در رشته افکار کای رو پاره کرد، قبل اینکه چیزی بگه تهیونگ رو جلوی در دید در حالی که خشکش زده: بابا!...
□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□♤□■□□■□■□■□■□■□■□■□■■کای وسط مبل نشسته بود و به آدمهای اطرافش که سرگرم گپ و گفت بودند نگاه میکرد. انجلینا و بکهیون مشغول تمیز کردن لباس دختر کوچکشون بودند. استاد بیون بزرگ از اوضاع بد آرژانتین به دن کورلئونه میگفت ، سانی مشغول صحبت با دوست دختر جدیدش بود، کیونگسو و وکیل هنک پالمر در حال مشاجره روی یک مورد دعاوی بودند، تهیونگ و شاگرد پدرش مشغول تهیه اسنک بودند و دکتر گلر منتظر بود تا سریعتر وضع عمومی کای رو چک کنه.
«آنگاه که زمانش فرا رسید؛ کنار آن دوازده نفر نشست و هنگامی که مشغول غذا خوردن بودند گفت بیشک یکی از شما به من خیانت خواهد کرد و همه در غم و اندوه فرو رفتند و هر یک از ایشان رو به عیسی مسیح گفتند آیا آن کس منم؟ او پاسخ داد آن که دستش را با من در ظرف میبرد به من خیانت خواهد کرد. وای بر کسی که به فرزند خدا خیانت کند! کاش چنین فردی هرگز پا به جهان نمیگذاشت.
و هنگامی که حواریون سرگرم غذا شدند، مسیح نانی برداشت و متبرک کرد و تکه تکهاش کرد و به حواریون داد و گفت: بخورید این جسم من است؛ و جام شرابی را برداشت و متبرک کرد و به آنان داده، گفت: همهاش را بنوشید. این خون من است که برای آمرزش گناهان افراد بسیاری در میثاقی نو ریخته خواهد شد.
اما به شما میگویم دیگر عصاره میوه درخت مو را نخواهم نوشید تا روزی که دوباره آن را با شما در اقلیم پدرم بنوشم.»
YOU ARE READING
𝑫𝒊𝒗𝒊𝒏𝒊𝒕𝒚 𝒎𝒂𝒏𝒏𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 [𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Fanfiction⃤•• این داستان یک فن فیکشن (معمولی) نیست! کای کشیش خلع شده ای که در یک شب گرم با پسری غریب آشنا میشه ، اوه سهونی که از وجود خودش خسته شده و این تازه شروع ماجراست. ژانر: [فلسفی، افلاطونی] وضعیت آپ : پایان یافته✓ کاپل: اوه سهون، کیم کای فرعی: کیم تهی...