بارون که میاد خدا رو تصور میکنم که رو لبه دنیا نشسته و سیگار میکشه، پاهاش رو تکون میده و زیر لب یه آهنگ فرانسوی غمگین میخونه ، آدمها رو نگاه میکنه و سیگار میکشه ، منتظره ببینه که تا کجا قراره پیش برن.
تو تصوراتم خدا تنهاست، خیلی تنها ، پشتش یک لشکر از فرشته ها ایستادن که بهش عشق بورزن ، اما اون میخواد که انسان ها رو دوست داشته باشه و عشق بقیه رو پس میزنه. اما اینجا روی زمین کسی دنبال اون نیست ، مردم انقدر سرگرم روزمرگی شدن که یادشون میره سرشون رو بلند کنن و خدا رو ببینن که داره سیگار میکشه و آهنگش رو میخونه...
- تهیونگ
YOU ARE READING
𝑫𝒊𝒗𝒊𝒏𝒊𝒕𝒚 𝒎𝒂𝒏𝒏𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 [𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Fanfiction⃤•• این داستان یک فن فیکشن (معمولی) نیست! کای کشیش خلع شده ای که در یک شب گرم با پسری غریب آشنا میشه ، اوه سهونی که از وجود خودش خسته شده و این تازه شروع ماجراست. ژانر: [فلسفی، افلاطونی] وضعیت آپ : پایان یافته✓ کاپل: اوه سهون، کیم کای فرعی: کیم تهی...