- text -

372 98 14
                                    

یکم که سرم گرم الکل میشه لب بوم میشینم ، سیگار باسیگار روشن میکنم و با خدا حرف میزنیم. البته بیشتر من حرف میزنم و اون گوش میده.

چراغای شهر روشن و خاموش میشن ولی حرفای ما تا خود صبح طول میکشه. مردم منو دیوانه خطاب میکنن، این شهر کلافم میکنه و روزا رو به امید شبا سر میکنم. منتظرم یروز منو صدام کنه ، منم انقد مست باشم که برای دیدنش گام بردارم و تمام... بالاخره بتونم ببینمش.

-کیم کای-

𝑫𝒊𝒗𝒊𝒏𝒊𝒕𝒚 𝒎𝒂𝒏𝒏𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 [𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Where stories live. Discover now