- ارباب جنایت -

321 96 32
                                    

تو دنیای مدرن امروزی گناه و گناهکار هر دو قشنگ شدن، مثلا قدیما قاتلا آدمای کثیف و بوگندویی بودن که در ازای کشتن مردم یک مشت پول ناقابل میگرفتن.

اما الان همه چیز تغییر کرده، تبلیغات به ما میگن که اونها جذاب و قد بلندن، موهاشون رو ژل میزنن و‌کت و شلوار مارک میپوشن. انگار که گناهشون تبدیل به یک کالای لوکس شده و اگه شما هم مثل اونها باشید لاکچری هستید. این فکری بود که بعد دیدن فیلم جان ویک به ذهن لوهان خطور کرد.

لوهان روتین روزانه خودش رو داشت و اینطور نبود که هر روز بتونه سینما بره یا تفریح خاصی انجام بده، بلکه خودش رو مجبور کرده بود تا از شادی های کوچیکی که در طی روز سراغش میومدن نهایت لذت رو ببره.

هر روز ساعت ۱۰ از خواب بیدار میشد، آب تنی مختصری تو حوضچه های استخر طبقات پایین میکرد و صبحانه ژاپنیش رو توی رستوران همیشگیش در طبقه دوم صرف میکرد.

لوهان عاشق خرید لباس بود، ساعات زیادی رو مشغول طراحی لباس های خودش و ست کردنش با لباس‌های ارباب اوه میکرد.

انجام این همه کار اون رو خسته میکرد، پس هفته ای سه بار به سالن آرایش دوستش لیدی چن سر میزد و ناخنهاش رو مانیکور میکرد و گاهی هم سری به سالن ماساژ که مملو از پسرهای خوش صورت بود میزد.

لوهان آراسته بودن رو دوست داشت و اهمیت زیادی به طراوت و شادابی پوستش میداد. یک شرکت عطرسازی کوچک فقط برای دلخوشی خودش ساخته و اداره میکرد و علاقه بینهایتی به صعنت مد و فشن داشت برای همین هم وقت زیادی رو صرف ارتباط گرفتن با برندهای مختلف میکرد و در انتهای روز هیچوقت وقت سرخاروندن نداشت.

اما سهون کجای زندگی اون بود؟ لوهان هر روز تو طبقات پایین استحمام میکرد تا شنا کردن سهون رو تماشا کنه، صبحانه ژاپنیش رو وقتی میخورد که تایم استراحت ارباب اوه باشه و وقت مانیکورش رو جوری تنظیم میکرد که همزمان با سرکشی سهون از بخش های مختلف همراهیش کنه.

لوهان هیچوقت سهون رو تنها نمیگذاشت و مثل سایه همیشه زیر پای سهون بود هرچند سهون اغلب اون رو نمیدید.

بجز شبهایی که برای انجام وظایفی که به عنوان ملکه داشت پیش پادشاه برج میرفت، مابقی ایام اجازه نداشت تو اتاق خواب سهون بخوابه با اینحال‌اتاق اونها درست کنار هم بود.

حسرت بزرگی بود که لوهان نمیتونست برای ارباب وارثی بدنیا بیاره، در اون صورت خیالش از بابت خیلی چیزها راحتتر میشد و قدرت بیشتری هم کسب میکرد.

اما این روزها چیزی بین اون دو فرق میکرد. لوهان خشمگین بود و علاقه ای به دیدن سهون نداشت، چیزی رابطه ۱۵ ساله اونها رو هدف قرار داده بود و لوهان از این بابت آشفته و سردرگم بود.

سه روز از وقتیکه کلاغ رو از اتاقش بیرون کرده بود میگذشت و در این مدت خبری از اوه سهون نبود. تنها یک پیام سرد و خالی : ((من درگیرم مراقب برج باش.)) لوهان نادیده گرفته شده بود و این بیشتر از خیانت احتمالی عصبانیش میکرد.

𝑫𝒊𝒗𝒊𝒏𝒊𝒕𝒚 𝒎𝒂𝒏𝒏𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 [𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon