یجایی خوندم: 《وقتی با شیطان میرقصی هرآن باید انتظار این رو داشته باشی که موزیک قطع شه! 》
چند روزی میشد که درست و حسابی نخوابیده بود، درست از وقتی که لوهان در اتاقش رو کوبیده بود و صدای مردی که پشت خط در حال فریاد کشیدن بود را برایش پخش کرد، متصدی کلیسا که از ترس پلیس و آتش هذیان میگفت.
سهون خسته و استحمام نکرده بود و حتی تا این وقت ظهر فرصتی برای صرف صبحانه پیدا نکرده بود.
سروضع همیشه مرتبش آشفته شده و صورتش چند روزی بود که تیغ اصلاح به خود ندیده بود.چند لحظه ای چشم هایش را بست و نرم گاه شقیقه ش را فشاری داد، رییس پلیس و وزیر دادگستری حسابی پشتش را خالی کرده بودند، مطبوعات در حال دواندن موش در گوشه و کنار ها بودند و کلیسا پا پس کشیده بود. حالا ارباب اوه یکه و تنها مانده بود.
دوباره گوشی را نزدیک صورتش چسباند: دوباره بگیر اونقدری این کار رو بکن تا مردک جواب تماست رو بده. مرد پشت خط با حالت ملتمسانه ای نالید: ارباب... وزیر گفتن دیگه تماس نگیرید، از حالا به بعد فقط خودتونید و سایه تون.
سهون نفس عمیقی کشید و چینی به صورتش داد: خوب گوش کن ببین چی میگم، اگه لازم باشه چهار دست و پا جلوی وزات خونه بشینی اینکار رو میکنی ، صداش رو بالا برد و فریاد زد : من تا شب یه ملاقات با وزیر لعنتی میخوام. تلفن رو قطع نکرده کناری انداخت و مشت های خشمگینش رو حواله چرم اعلای صندلی ماشین کرد.
لوهان کناری بق کرده بود: اینم خودشو کشید کنار؟
سهون از پنجره نگاهی به بیرون انداخت: حرومزاده ها، حرومزاده های نمک نشناس. فراموش کردن کی براشون آدم میخرید و رای جمع میکرد. جواب تماسای من رو نمیدن؟ آدمای منو کتک میزنن و از ساختمون بیرون میکنن؟لوهان نگاهی به شیشه دودی ماشین انداخت: چی تو دستمون داریم؟ و مخاطبش از این حرف سهون نبود.
جکسون ریش طلایی رنگش رو خاروند: کاخ آبی، رییس جمهور میتونه کمکمون کنه.
سهون رد کرد: احمق نباش، نمیتونم بهترین کارتم رو بسوزونم، هنوز نه.
لوهان با تعجب به سهون نگاهی انداخت: یا حالا یا هیچوقت نکنه میخوای صبر کنی بعد پوسیدن اجسادمون بیان سراغمون؟سهون سعی داشت فکرش رو جمع و جور کنه و این معشوقه ترسیده حسابی کلافه ش کرده بود: چرا فقط دهن خوشگلتو نمیندی و خفه نمیشی؟
لوهان موهای طلاییش رو تو دست گرفت: حداقل من تلاشم رو میکنم تا تو این باتلاق غرق نشیم.
سهون از جکسون پرسید: مادام رد کجاست؟
جکسون از آینه به سهون نگاه کرد: تو برج، جاش امنه ارباب نگران نباشید.
لوهان فکری به سرش زده بود: چرا اونا رو جلو نندازیم؟ حیوانات عجیب الخلقه؟
ESTÁS LEYENDO
𝑫𝒊𝒗𝒊𝒏𝒊𝒕𝒚 𝒎𝒂𝒏𝒏𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 [𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]
Fanfic⃤•• این داستان یک فن فیکشن (معمولی) نیست! کای کشیش خلع شده ای که در یک شب گرم با پسری غریب آشنا میشه ، اوه سهونی که از وجود خودش خسته شده و این تازه شروع ماجراست. ژانر: [فلسفی، افلاطونی] وضعیت آپ : پایان یافته✓ کاپل: اوه سهون، کیم کای فرعی: کیم تهی...