خون بپا خواهد شد ! (۳)

185 54 18
                                    

تهیونگ همونطور که شال گردنش رو باز میکرد با هیجان گفت: وقتی فردو بهم زنگ‌زد گفت شیطان رفته تو قالب میکل نفهمیدم چی میگه، بیچاره میگه صبح پا شده و یه دختر رو دیده که برای کای لپ دنس میره، نتونستم جلو خودم و بگیرم باید میومدم و با چشمای خودم میدیدم که بیلی رو پرت میکنه بیرون.

کای نگاه سرسری ای به فردو انداخت : یبار دیگه بگو این بچه تو خونه من چیکار میکنه؟
کیونگسو عینکش رو روی صورتش جابجا کرد: شاگردته.

کای نفس عمیقی کشید: درسته، استاد تعالیم شیطانی اینجاست. سمت آشپزخونه رفت و با صدای بلند گفت: من میخوام برای خودم بلوجاب (یه مدل کاکتل) درست کنم کسی نمیخواد؟

تهیونگ با پوزخند به بیلی که با پا از بارفیکس آویزان شده و تمرینات شکم انجام میداد اشاره کرد: فکر کنم بیلی بدش نیاد.

کای استادانه پنج شات الکل با طعم قهوه درست کرد و روشون رو با خامه زده پوشوند ، حجم بیشتری از خامه رو داخل حلقش ریخت و همونطور که دسرش رو مزه میکرد ادامه داد: من نمیدونم تو چرا میخوای بگی من با اون مشکل دارم ، من فقط میگم بیا این تم عشق افلاطونی که با میکل داری رو کنار بریز و بزار با هم خوش بگذرونیم، غیر منطقیه؟ آخه این چه عشقیه که یه بوسه توش نیست.

یکی بعد از دیگری هر پنج شات رو سر کشید و سرخوشانه آهنگ ایتالیایی رو زیر لب زمزمه کرد:
Una mattina mi sono alzato
یک روز از خواب برخاستم
O bella ciao, bella ciao, bella ciao ciao ciao

خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا، خداحافظ ای زیبا! خداحافظ! خداحافظ!
E ho trovato l'invasor
دشمن همه جا را گرفته بود
O partigiano portami via
ای پارتیزان مرا با خود ببر
Che mi sento di morir
چون حس میکنم دارم میمیرم

E se io muoio da partigiano
و اگه به عنوان پارتیزان جونمو از دست دادم
Tu mi devi seppellir
تو باید منو به خاک بسپاری
Sotto l'ombra di un bel fior
زیر سایه گلی زیبا
Tutte le genti che passeranno
و همه کسایی که از آنجا (کنار قبرم) می گذرند
Mi diranno che bel fior
به من خواهند گفت چه گل زیبایی
E quest'è il fiore del partigiano
و این گل یک پارتیزان است
Morto per la libertà
که برای آزادی مان جان داده است

کیونگسو به هیکل نیمه تراشیده روی چرخ سفالگری اشاره کرد: چشم و گوششو نذاشتی که بفهمیم کیه‌.

کای نگاهی به مجسمه انداخت: گلش خشک شده دیگه فایده نداره، شکل گرفته الان فقط باید شکوندش یا دوباره خمیرش کرد، به فردو که متعجب گوشه ای نشسته بود اشاره کرد: اگه من خدا بودم با آدمای نصفه نیمه اینکارو میکردم، اون خمیرای خراب و گل میکردم و حسابی ورز میدادم جوریکه همه با هم یکی شن، بعد جوریکه باید از اول سرهمشون میکردم، هرچند انسان تو جسم بی نقصه این فهم و درکشه که شکاف ایجاد میکنه.

فردو دفتر و مدادش رو درآورد تا چیزی توش بنویسه، کای با بدخلقی نالید: یاد بگیر که از مغزت بجای برگه های کاغذ استفاده کنی، بخون و بسوزون میدونی یعنی چی؟ یعنی یسری چیزا فقط باید تو مغزت باشه، تو که نمیدونی اون کاغذ کجاها میره هان؟ باید بین زنده زنده سوختن و با توهین و تحقیر زنده موندن یکی رو انتخاب کنی ، میدونی چی میگم پاتو رو زمین بکوب و بگو من میدونم حقیقت چیه ( داستان گالیله) ما ایتالیایی ها همیشه عاقبت های تراژیکی داشتیم. ولی خب مرگ یکنفر هیچوقت پایان جنگ نیست، سالی که گالیله مرد نیوتون بدنیا اومد، مرد سیب بدست.

𝑫𝒊𝒗𝒊𝒏𝒊𝒕𝒚 𝒎𝒂𝒏𝒏𝒆𝒓 𝒐𝒇 𝑫𝒆𝒗𝒊𝒍 [𝒄𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆𝒅]Where stories live. Discover now