مافین‌های خانم لیما

214 53 44
                                    


هری تکه‌ی آخر مافینش رو در دهان گذاشت و آخرین جرعه‌ی چای انگلیسیِ خانم لیما رو مزه کرد.

-ممنون خانم لیما واقعا خیلی خوشمزه بود.

با اشتیاق رو به زن میانسال گفت و لبخندی محبت آمیز صورت خانم لیما رو نقاشی کرد.

-خوشحالم که خوشت اومده هری. تو چی زین؟ مافینای من رو دوست داشتی؟

سرش رو حینی که منتظر جواب زین بود کمی جلو آورد.

-بله خانم. خوشمزه بود ممنون ازتون.

احترامی که در طرز برخوردش بود، از خشکی لحنش میکاست و سبب بالاتر رفتن گونه‌های خانم لیما در اثر خوشحالی شد.

-خب دیگه به نظرم حالا بیاید تا سلطان هفت دریا بهتون غنائمش رو نشون بده.

آقای لیما حینی که زانوانش رو تکیه گاه دست‌هاش کرده بود گفت و از جا بلند شد و به سمت اتاقی رفت که گنجینه‌ی خاطرات سال‌ها دریانوردیش بود.

هری به عنوان اولین قرارشون، چون زین با جایی در اون اطراف آشنا نبود، ازش خواست به خودش سخت نگیره و دوست پسرش رو به خونه‌ای که همراه پدرش و لیما ها در اون زندگی میکرد، دعوت کرده بود.

زین هنوز با زن و مردِ پیر گرم نگرفته بود اما وجود هری در اون مکان براش کافی بود تا آروم باشه.

با ورود به اتاقی که قلمرو تمام و کمالِ آقای لیما بود، هری و زین با انبوهی از عتیقه‌ها، خرت و پرت، وسایل ارزشمند و حتی بی‌ارزش رو به رو شدن.

-اینا چیزایی هستن که توی تک تک سفرام به دست آوردم. برام مهم نیست از چی ساخته شدن یا جنسشون چیه؛ برای من قیمتی‌ترین اشیای دنیا هستن. پس مراقب باشید پاتونو کجا میذارید!

جمله‌ی آخر رو رو به هری که داشت به سمت جعبه‌ای پر از سکه‌ی طلا میرفت و اصلا حواسش به کشتی کوچک چوبیِ زیر پاش نبود گفت و انگشت اشاره‌ش رو به نشانه‌ی هشدار تکان داد.

اتاق بیشتر شبیه به یک سالن بود. همه‌ی دیوارهاش با قفسه‌هایی از جنس چوب مرغوب درخت گردو پوشیده شده بودن. تعداد محدودی کتاب‌های کهنه‌ای که در حال از هم گسیختن بودن روی قفسه‌ها قرار داشتن اما اکثر قفسه‌ها با غنائمِ پیرمرد دریانورد پر شده بودن.

اسکلت جمجمه‌ی انسان که به نظر واقعی میومد، اسکلت جمجمه‌ی چند نوع حیوان که زین فقط تونست از بینشون جمجمه‌ی سگ رو تشخیص بده، سکه‌های طلا و زنجیرهایی از مروارید و انگشترهایی از سنگ‌های گرون قیمت مثل زمرد و الماس که داخل جعبه‌های چوبیِ مختلف قرار گرفته بودن، مدل‌های چوبی و سنگی از کشتی‌ها که بعضی‌هاشون به وضوح کار دست انسان‌های محلی بودن.

سومین نفر(زری استایلیک)Where stories live. Discover now