وارد خانه شد و در رو به آرامی پشت سرش بست. خونه در سکوت غرق بود و تنها چیزی که به گوش زین میرسید، صدای کودکی چند ساله بود که کلماتی نامشخص ادا میکرد.قدمهاش رو به سمت منبع صدا کشوند و وارد اتاق پدر و مادرش شد.
دختر بچهای کم سن، میان مشتی اسباب بازی نشسته بود و سرِ پارچهای عروسکی رو در دست داشت. نگاهی به زین انداخت و لبخند شیرینی روی لبهاش نشست و لثههای بیدندانش رو به نمایش گذاشت.
بزاق دهانش از روی لبهای خیسش به روی چشمهای دکمهای عروسک ریخت و کودک، خنده کنان دستش رو روی عروسک بالا و پایین کرد و تلاش کرد زین رو به سمت خودش بکشونه.
پسرک گامی به جلو برداشت اما نگاهش به دیوارِ پشت سرِ دختر معطوف شد.
نفسی که میانهی راه سینهش بود، توی سینهش گیر افتاد و قلب زین شروع به تپیدن کرد.
زهرِ ترس، داخل رگهاش آزاد شد و زین طعم تلخ دهانش رو حس کرد.
موجودی انسان نما، روی دیوار چمباتمه زده بود و از دهانش خون سرازیر بود.
چشمهاش سراسر قرمز و شرور بودن و لبهاش به لبخندی دلهرهآور باز شده بودن و دندانهای تیز و نامرتبش رو به نمایش میگذاشتن.
پنجههاش توی گچ دیوار فرو رفته بودن و به سان عنکبوتی، اون موجود رو روی دیوار نگه داشته بودن.
پوست بدنش لزج و مرطوب بود و حین دم، بدنش به طرز مهیبی بزرگ میشد و هنگام بازدم، به کوچکترین حد ممکنِ خودش میرسید.
نفسهاش بوی مرگ میدادن و چشمهاش روی زین قفل شده بودن.
به ناگاه جستی زد و از روی دیوار پایین پرید و در چشم بهم زدنی روی کودک فرود اومد و بدنش رو با دندانهاش تکه تکه کرد و از خونش تغذیه کرد و هر تکهی بدنش رو به سمتی انداخت.
زین نفس نفس میزد و بدنش خشک شده بود.
با وحشتی مرگبار به موجودِ لزجِ در حال تغذیه خیره شده بود و نفسهاش سنگین و سنگین تر میشدن.
نگاهِ رعبآورِ موجودی که در یک متری زین بود، روی پسر چرخید و به سمتش هجوم برد.
بدن زین رو به در کوبید و روش خیمه زد.
زین چشمهاش رو بست و ثانیهای گذشت تا بفهمه جسمش توسط اون حیوانْ دریده نشده.
پلکهاش رو از هم فاصله داد و به صورتِ کریهِ موجود، در چند سانتیِ خودش، نگاه کرد.
-تو باهوشی. نگهت میدارم.
صدایی که از حنجرهی اون حیوانِ انساننما آزاد شد، در ابتدا سرد و زمخت و خشن بود و در نهایت جاش رو به صدایی لطیف و دخترانه داد:
YOU ARE READING
سومین نفر(زری استایلیک)
Fanfiction"فکر میکردم راه فراری پیدا کردم، فکر میکردم خونهم رو پیدا کردم، اما تو هیچوقت دست از سرم برنمیداری، نه؟"