مامان

189 45 177
                                    

متیو برای اولین بار بعد از مدت‌ها نفس راحتی کشید وقتی قاضی اتمام جلسه رو اعلام کرد. می‌دونست حالا سرپرستی آرنه تا وقتی به سن قانونی برسه، تمام و کمال مال خودشه.

نیم نگاهی به میراندا که سمت دیگه‌ی دادگاه، کنار وکیلش نشسته بود، انداخت و می‌تونست درد زن رو حتی از این فاصله ببینه. سری به تأسف تکان داد و از جا بلند شد تا به طرف زن بره.

همه در حال تخلیه‌ی سالن دادگاه بودن و فرانک گوشه‌ای منتظر بود تا در خوشحالی دوستش باهاش شریک بشه. فرانک موقرانه ایستاده بود و قدم‌های دوستش رو که به سمت مادر آرنه می‌رفت، دنبال کرد.

-میراندا!

متیو اون زن رو صدا زد و جلوش ایستاد. نگاه سردی به وکیل میراندا که در حال جمع کردن وسایلش بود، انداخت و زن رو به گوشه‌ای کشید تا به آرومی باهاش حرف بزنه.

-چرا این کار‌ رو کردی؟

حسرت و تأسف از لحن متیو می‌بارید.

-همه‌ی پولی که پس‌انداز کرده بودی رو دادی به این مرد تا آرنه رو از من بگیری، در صورتی که فقط می‌تونستی بیای پیش خودم و ما مثل دو تا آدم بالغ باهم توافق می‌کردیم.

-اون وقت آرنه رو بهم می‌دادی؟

میراندا با پوزخند گفت و نگاه اشک آلودش رو از متیو گرفت.

-نه! بهت نمی‌دادمش چون تو هیچ چیزی نداری که به اون بچه بدی. صرف اینکه آرنه از شکم تو زاییده شده باعث نمیشه بتونی اون بچه رو توی بدبختی‌های خودت شریک کنی. مشکلت چیه میراندا؟ شوهرت هنوز توی زندانه و کلی پول بدهکاره. خودتم هیچ خونه و سرپناهی نداری! چطور می‌خواستی آرنه رو ببری پیش خودت؟! تو حتی اونقدری قدرت تفکر نداری که بفهمی وقتی دو پنی بیشتر پول نداری، نباید همون پولت رو هم صرف گرفتن وکیل بکنی! با این طرز تفکر و این آینده بینی ناقص قطعاً یه بلایی سر آرنه میاری اگر پیشت بمونه.

مکثی کرد و انگشت‌هاش رو بین موهای مرتبش برد و بعد دستش رو به کمرش زد.

-گوش کن...تو می‌تونی هر زمان که دلت خواست بیای و آرنه رو ببینی. هر زمان که اراده کنی، میراندا. من هم برات یه کار سراغ دارم. شروع به کار کن. پول جمع کن و بیخود هدرش نده. دیگه سمت مواد مخدر نرو و پاک بمون. و اگر این کار رو بکنی، قول می‌دم اگه خود آرنه بخواد، می‌تونه برگرده پیش تو.

با تمام شدن حرف‌های متیو، میراندا اخم کرد و نگاه پر حرصش رو به مرد دوخت.

-چی؟! این همه زحمت بکشم و تازه تهش "شاید" آرنه بیاد پیشم؟!

کلمه‌ی "شاید" رو با لحن خاصی کشید تا ناراضی بودنش رو بیان کنه.

سومین نفر(زری استایلیک)Where stories live. Discover now