پارت هفتم 🌚

342 44 40
                                    

*رزي *
یه لحظه وقتی اونو گفت (رزيم) احساس کردم قلبم دیگه نمیزنه
ولی اون گفت اشتباه کرده.... ولی من چرا خوشم اومد از اینکه اون منو اینجوری صدا کرد.. اون میم مالکیتی که رو اسمم گزاشت... چقد دلم میخواد همیشه و همیشه فقط منو اینطوری صدا کنه.. هعی فک کنم واقعا عاشقش شدم... ولی مطمعنم اگه بهش بگم دیگ تو صورتم هم نگاه نمیکنه.. اون بهم کمک کرد و باهام مهربون بود و من عاشقش شدم.. بهتره همینجوری باهاش دوست باشم اینجوری نزدیکشم ولی اگه بهش اعتراف کنم اون ازم دوری میکنه...... هعی مثل اینکه منو جنی جفتمون یه عشق ممنوعه رو انتخواب کردیم البته نمیشه گفت انتخواب چون تقصیر خودمون نبود... همیشه وقتی تو فیلم و سریالا میدیدم که میگفتن (عشق حرف حالیش نمیشه عشق جنسیت نمیشناسه مهم نیست کیه فقط یهو میبینی قلبت داره عین دیوونه ها میزنه) همیشه اینو مسخره میکردم و فک میکردم الکی عه ولی الان خیلی خوب درکش میکنم........ به جنی نگاه کردم.. بیشتر از خودم دلم برا اون میسوزه... حداقل من کنار لیسام ولی اون... جیسو حتی نگاهشم نمیکنه و فقط دلشو میشکنه الان چند ساله باهاش هم کلاسیم ولی تاحالا یه بارم ندیدم یه لبخند معمولی بزنه.....ولی اگه واقعا حق با جنی باشه چی؟ اگه واقعا بتونه اونو نرم کنه و عاشقش کنه چی؟
شنیدم عشق میتونه آدما رو عوض کنه پس بهتره دخالت نکنم ولی اگه اون جيسوی سگ اخلاق دل جنی رو بشکنه خودم حسابشو میرسم.
*******************
*جنی *
دینگگگگگگگ دینگگگگگگگگ
زنگ مدرسه خورد و بچه ها بدو بدو از کلاس بیرون میرفتن
صب کردم تا کلاس خالی بشه.......
اون مثل همیشه آخرین نفر تو کلاس نشسته بودو به دفترش زول زده بود
اممممممم باید دلمو بزنم به دریا
این راهیه که انتخوابش کردم و تا بهش نرسم ولش نمیکنم 
با استرس رفتم کنارش ایستادم یه تک سرفه کردم
-سلام
حتی نگاهم نکرد چه برسه جواب بده
-اممم سلام باتو بودما
وسایلش رو برداشت و داشت از کلاس میرفت بیرون
که بدو بدو رفتم جلوش ایستادم و سد راهش شدم
+چته.. برو کنار
-نمیرم باهات کار دارم
+ولی من باهات کاری ندارم
-مهم نیست......تو تاحالا دوبار کمکم کردی و من باید جبران کنم پس بگو چه کاری میتونم انجام بدم؟
+لازم نکرده.. برو کنار
-نچ من باید حتما جبران کنم وگرنه نمیتونم آروم بگیرم. نمیگی چی میخوای؟
+نه چیزی نمیخوام فقط برو کنار داری عصبیم میکنی مجبورم نکن خودم بزنمت کنار.
-نمیگی؟ اوکی پس به روش خودم حلش میکنم.
خودمم نمیدونستم این همه دلو جرعت از کجا گیر آوردم همین هفته پیش دست یکی از دانش آموزا رو شکوند چون آب میوش رو ریخته بود رو لباسش.
مچشو گرفتم و با خودم کشوندمش
+یاااااا.. چطور جرعت کردی نکنه تنت میخواره؟ دستمو ول کن
-ول نمیکنم باید باهام بیای
+تو چته.... میگم نمیخواد جبران کنی
-از تو نپرسیدم که میخوای جبران کنم یا نه فقط پرسیدم چی میخوای و تو چیزی نگفتی پس من خودم میبرمت و برات جبران میکنم.
همینطور که راه میرفتیم بهش گفتم
+اگه واقعا میخوای جبران کنی فقط دستمو ول کنو گمشو
-اوکی.
دستشو ول کردم
-ولی تو دوبار کمکم کردی پس منم دوبار باید جبران کنم این یکیش دومیش چی؟
+ببین اصلا حوصله ندارم ولم کن نمیخواد جبران کنی
-نچ اگه میخوای ولت کنم باشه ولت میکنم ولی امروز ساعت 6 باهم میریم بیرون برات یه چیزی بخرم تا حسابمون صاف شه اگه هم قبول نمیکنی همین الان به زور میبرمت.
وا من چم شده اصلا این حرفا رو انگار خودم نمیزنم حسابی بهم دل و جرعت دادی جیسو شی
+هوف... باشه فقط الان ولم کن
-نچ باور نمیکنم شاید الکی میگی که از شرم خلاص شي
+هي نوچ نوچ اه میخوای باور کن میخوای نکن به درک.
گوشیم رو طرفش گرفتم و گفتم بیا شمارتو بده
گوشیمو گرفت و شمارشو زد
+بگیر
-اه صب کن.
شماره ای که زده بودو گرفتم ولی گفت در شبکه موجود نیست
-یااا... شماره واقعیت رو بزن.
چشم غره رفتو گوشیمو گرفت و شمارشو زد و خودش به گوشیش زنگ زد و وقتی گوشیش زنگ خورد بالا آورد و بهم نشون داد
-اوکی بهت زنگ میزنم.. پس ساعت 6 بیا دنبالم
+من چرا بیام تو میخوای جبران کنی
-اوکی من میام.
یه لبخند از سر رضایت زدم  و دور شدنش رو نگاه کردم   
-درسته نمیدونم عاشقم میشی يا نه..... نمیدونم مشکلت چیه شاید نتونم حلش کنم ولی کاری میکنم که فراموشش کنی ... کاری میکنم دوباره بخندی... مطمعنم پشت این جيسوی بداخلاق  یه دختر مهربون و شاد قایم شده.... احساس می‌کنم خیلی وقته میشناسمت احساس میکنم قبلا یه جيسوی دیگه وجود داشته..... جیسویی که خوشحال بوده و همیشه می‌خندید عه...... جیسویی که کاملا با الانش فرق داشته....من عاشقت شدم و ازت دست نمیکشم کاری میکنم که دوباره بخندی کاری میکنم که خوشحالی که یادت رفته رو دوباره تجربه کنی لی جیسو.

Light in the dark(jensoo) Where stories live. Discover now