با احساس نور شدیدی روی صورتم صورتمو تو هم جمع کردم بعد چشمام رو باز کردم
و صحنه ای که دیدم فوق العاده بود ته بود که تو بغلم اروم خوابیده بود و اون لبهای درشتش غنچه ای شده بودن وسایه مژه های بلندش تو صورتش معلوم بود یک دستمو از روی کمرش برداشتمو سایه بون صورتش کردم فکر اینکه شاید بخاطر این موضوع از دستش بدم منو دیونه میکرد ته تنها فرزند خانواده کیم بود و اونا برای اداره شرکتشون به وارث نیاز داشتن که اون وارث مسلما بچه ته میبود اگه واقعا مشکل از من بود و بچه دار نمیشدیم امکان داره از هم جدامون کنن یا نه ته بخاطر اینکه بچه دار نمیشیم منو ترک میکنه ؟
-ای بابا به چه چیزایی فکر میکنی معلومه که این مشکلو نداری و این ها پیش نمیاد بلند گفت
+چه مشکلی داری کوک؟؟اگه مشکلی نداری بگیر بخواب خستمه کل شب رو با نامجون پی اس میزدم
-اخ ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم
+هووم
کنارش دراز کشید یه نگاه به صورت خوابالوی ته کرد و شیطنتش گل کرد و شروع به قلقلک دادنش شد
+اخ کوک نکن
-پاشو بیبی کیوتم
+نکن کوک دستشویی دارم بسه (هیچکس ،حرفی که میزنم موقعی که کسی قلقلکم میده)
-اوو بیبی مون جاشو خیس نکنه
+کوک منو مسخره میکنی ؟؟؟
+تورو خدا بس کن
-بسه دیگه خیلی خوابیدی
+باشه باشه هرچی تو بگی
از روی تخت بلند شد و سمت دستشویی رفت
با صدای گوشیش خودشو به اون رسوند
*یاااااا جواب ازمایش چی شد نگفتم خبرم کن
-او هیونگ من تازه از خواب پاشدم
*میدونی ساعت چنده حتی منم اینقد نمیخوابم
-باشه اصلا حواسم نبود
*دیگه صداتو نشنوم
و صدای بوق ممتد که به ته میگفت اون گوشی رو قطع کرده
+اخیش راحت شدماااا
-ته من میرم بیرون زود بر میگردم
+هی ولی امروزو توشرکت تعطیل بودین
-میدونم عزیزم کار واجبی پیش اومده
////////////
^نام بیمار
-جئون جونگ کوک
^اقای جئون بفرمایید داخل اینم برگه ازمایشتون
-ممنون
-سلام
&سلام الفای جئونی درسته؟؟
-چطور مگه
&مشکلت چیه؟؟
از چهار کیلومتری فرومون های سلطه گریتو پخش کردی ؟استرس داری ؟؟
-خوب یکم
&بده ازمایشتو ببینم
&خب اقای جئون طبق شواهد شما .....شما نمی تونید بچه دار بشید اسپرم هاتون ضعیفه و خب مطمئنن بچه دار نمیشید
-نه حتما...حتما اشتباهی شده من الفای جئونم
&کاملا درسته
اگه اشتباهی شده بود الان اینجا نبودید بعد از دوسال رابطه با همسرتون بچه داشتین درست نمیگم ؟اینجا نوشته دوساله رابطه دارین ولی بچه دار نمیشید
اینجا بهترین بیمارستان سئوله و شما با این اسپرم ضعیفتون ۵ درصد هم شانس ندارید
کوک ناامید به چشمای دکتر زل زد دکتر راست میگفت اون با چه رویی دکتر رو متهم به اشتباه کرده بود
سوار ماشین شد دوسه بار از عصبانیت مشتشو به فرمون کوبید دقیقا از الان باید منتظر به هم خوردن زندگیش میموند از الان منتظر این میموند که همه از خانوادش ترکش کنن و انگ عقیم بودن بهش بزنن از الان دیگه ننگ خاندان جئون بود ولی هیچ چیز براش مهمتر از ته نبود از دست دادنش یا افسرده شدنش از اینکه نمیتونه بچه خودشو داشته باشه
////////
+او اومدی اخیش بالاخره از تنهایی در اومدم امروز سوهو پیش کن بود نیاوردش میخواست باهاش وقت بگذرونه تو هم که رفتی حوصله م سر رفته بود
-سلام
باسردی جواب ته رو داد و به روی تخت دراز کشید یه دستشو کنارش دراز کرد و یه دستشو رو چشماش گذاشت همون موقع ته کنارش خزید و سرشو رو دستش گذاشت و خودشو تو بغلش جا کرد
+کوکی عزیزم حالت خوب نیست؟؟؟مریضی؟؟؟
-خوبم ته
برگشت و تهیونگ و بغل کرد
-تهیونگ ما همیشه برا هم میمونیم مگه نه قرار نیست همو ترک کنیم درسته؟؟؟
+این چه حرفیه دیوونه معلومه که نه
دست ته رو قلبش گذاشت گفت
-ته میبینی داره میزنه
+خب معلومه که میزنه اگه نمیزد تا الان به ملکوت اعلی پیوسته بودی(خنده)
-میدونی هر چیزی برا هرکاری که میکنه دلیل داره وقتی اون دلیل و از دست بده دیگه به کارش ادامه نمیده !تو دلیل تپش قلبم دلیل کوبش این ماهیچه تو سینه می باور کن اگه از دستت بدم دیگه کارشو متوقف میکنه
+دیوونه شدی چرا داری مثل دوست پسرا لاس میزنی ؟؟بعدشم کی گفته قراره ازت جداشم؟؟؟راستشو بگوو خواب دیدی ؟؟
-کاش خواب دیده بودم
دستشو رو گونه ته گذاشت و لباشو بوسید عمیق از روی ترس وعشق
-ته بهم قول بده ترکم نمیکنی تحت هرشرایطی
+باشه قول میدم من مال توام چجوری میتونم ترکت کنم ؟؟
برای شیرینی همسرش ضعف رفت و دوباره محکم ّبغلش کرد
-بیا بخوابیم ته خستمه
+یااامن خوابم نمیاد
-مجبوری میدونی که بدون تو خوابم نمیبره
+هووووف خدایا چه گناهی کردم شوهر به این لوسی بهم دادی؟؟؟
دوباره محکم تو بغلش فشارش داد و پیشونی ته روبوسید
-گناه کبیره
و بعد خوابید
-ته من میرم پیش یونگی هیونگ
+وایسا کوکی منم میخوام بیام دلم برا هیونگ تنگ شده
-ته واسه کارای شرکت میرم بیای اونجا حوصله ت سر میره توله ی نازم (اهان بچه ها یه چیزی اینجا میگه توله خب اینا گرگینه ان دیگه به بچه گرگ ها هم میگن توله )
+خب پس من میرم خونه کن
-صبر کن برگردم با هم میریم
+اه کوکی چقد گیر میدی اصن میرم پیش جین
-باشه
/////////
*خب تو داری میگی تو جواب ازمایش مشکل از تو بوده درسته ؟
-اره دکتر گفت ۵ درصدم شانس بچه دار شدن نداریم
هیونگ اصلا اینا واسم مهم نیست که پشت سرم بخاطر این ناتوانی حرف میزنن یا تا اخر عمر حسرت اینکه بچه خودمو تو اغوشم داشته باشم الان ته مهمه میدونی که بچه و یه وارث چقدر واسه خودش و خانوادش حیاتیه!
*ببین تهیونگ بی منطق نیست بهش بگو کم کم باهاش کنار میاد
-واقعا نمیدونم
*ببین من به کارما اعتقاد دارم برو و از هیونا عذر خواهی کن
به فکر فرو رفت
-منم به کارما اعتقاد دارم ولی اونی که باید ازش دلجویی بشه هیونا نیست
و صدایی که تو ذهنش میپیچید
*فلش بک*
#تو از شرایطم سواستفاده کردی تو اونو اغوا کردی تو از مشکلم به نفع خودت استفاده کردی هیچ وقت نمی بخشمت بدون تا اخر عمرت اه و نفرین من دنبال تو و اون زندگی فاکیته
به خونه برگشت دیر وقت بود تهیونگ و دید که سرشو رو میز گذاشته و خوابیده لبخندی زد و رو به روش رو صندلی نشست و موهاشو از صورتش کنار زد و به گذشته ها سفر کرد
*فلش بک *
وارد دستشویی شد و صدای کسی رو شنید دستشویی پر شده بود از رایحه بلوبری صدای گریه میومد باورودش بوی خاک نم خورده با بلوبری قاطی شده بود دنبال صدا رفت و با نزدیک شدنش در باز شد و جسم کوچکی اونو در اغوش گرفت
+تو رو خدا الفا رایحه ت رو ازاد کن دارم میمیرم
باورش نمیشد اون چهره گریون و ملتمس کراش دوساله ش بود بهتره بگم امگای محبوب و کراش تمام الفا و بتا های مدرسه
رایحه ش رو بیشتر ازاد کرد و اون امگای کوچولو بیشتر بهش چسبید
رایحه غلیظ امگا سرش رو به درد اورده بود اما وقتی اون امگا تو اغوشش خوابیده بود نه تحریکش براش مهم بود و نه سر دردش
عشقش به تهیونگ بیشتر از شهوت بود نمیخواست اذیتش کنه
به راننده اش زنگ زد و گفت زود تر به خونه بر میگرده توی حیاط خلوت بود و زنگ کلاس خورده بود
و اکثر بچه ها تو کلاساشون بودن
سریع از مدرسه خارج شد و سرایدار رو پیچوند
وارد ماشین شد
ماشین حرکت کرد راننده گفت
=ببخشید اقا نمی تونم خودمو کنترل کنم امگاتون تو هیته و بوی خیلی خوبی میده واقعا نمی تونم تا خونه شما رو ببرم
-اه خودمم حالم خوش نیست ولی اون جوری خوابیده که انگار نه انگار ،برو یه هتل سر همین خیابون
-جانگ برو و یه اتاق دو نفره بگیر
جونگ کوک بعد از گرفتن کارت از جانگ سریع خودشو به اتاق رسوند و تهیونگ رو رو تخت گذاشت
+آ..ا.الفا
-جانم
+میخوامت
جونگ کوک داشت شهوتی میشد ولی نمی خواست تو این شرایط با تهیونگ رابطه داشته باشه
-نمیشه عزیزم
+الفا الفا دلم درد میکنه تو رو خدا
به خودش میپیچید و جونگ کوک سعی داشت با رایحه اش ارومش کنه
-بله
#جانگ هستم
با باز شدن در و بوی رایحه بلوبری رنگ چشم های جانگ تغییر کرده بود
#اها این سرکوب کننده هیت که خواسته بودین
-میتونی بری
تهیونگ رو تخت به خودش میپیچید و صورتش پر از اشک بود بدنش کلی روان کننده ترشح کرده بود که از روی شلوار خیسش میشد تشخیص داد
قرص رو به تهیونگ داد و سعی کرد با پخش کردن بیشتر فرومون هاش اونو اروم کنه.
YOU ARE READING
Blueberry scent
RandomCouple: kookv،mintae(minho+taehyung) Genre:romance،omegaverse,mpreg ☆توجه: این فیک با اجازه ی نویسنده ی اصلی به کاپل کوکوی بازگردانی شده است☆ ورژن تهجین این فیک در همین اکانت اپ میشود😄 °•○●•°°•○●•°°•○●•° +جناب قاضی الفای من ناتوانی...