Part 23

806 86 5
                                    

F.B

گوشی رو برداشت دوباره اپلیکشن رو باز کرد و وارد صفحه چتش شد

+بیب امروز میتونیم به قرارمون برسیم یه بهونه خوب پیدا کردم
=اوه خیلی خوبه بیا به پاساژ مرکزی
+هی من فکر کردم میخوایم بریم هتلی چیزی
=باور کن سکس توی دستشویی عمومی خیلی لذت بخشه
+نمیام این چندشه
=هی باور کن تلاش برای اینکه صدات در نیاد در حالی که به فاک میری تجربه جالبی میشه
+تجربه جالبیه ولی نه نمیام
=بیبی دلت میاد روی منو زمین بندازی و نیای میدونی چقد مشتاق تنتم بعد این همه وقت میخوایم دوباره تکرارش کنیم؟؟؟
+ بعد این همه وقت کجا بود ؟؟خوبه ۱۰ روز پیش انجامش دادیم... اها بذار یه چیز دیگم بگم ...حق نداری مثل اون دفعه وحشی بازی در بیاری نمیدونی چقدر تلاش کردم جلوی مینهو لنگ نزنم
=رو جفت چشمم تو فقط بیا
+اه باشه میرم اماده بشم

از صفحه چتش خارج شد و دوباره کاکائو تالک رو توی برنامه های مخفی گوشیش گذاشت

تهیونگ اماده شده بود که به دورهمی بچه ها بره

÷اوه خوشتیپ کردی جایی میری؟؟؟
+اره یه دورهمی با بچه هاست

مینهو بهش نزدیک شد و بوسه ای روی لبهاش گذاشت

×مراقب خودت باش زیاد ننوش و دیر وقت برنگرد خونه..... باشه نفسم؟؟؟
+باشه

گونه مینهو و بعد جک رو بوسید و از در خارج شد
راننده شخصیشون منتظرش بود اسمش یونگسو بود یه بتای فوق العاده جذاب

£تهیونگ شی درب عقب خراب شده مشکل داره اگه امکان داره جلو بشینید
+یونگسوشی میدونید در این ماشین چند وقته خرابه؟؟؟دیگه کی میخواید درستش کنید ؟؟
£قربان این چند وقت سرم شلوغ بود یادم رفت در اسرع وقت درستش میکنم
+خوبه ... یونگسوشی این لوکیشنه

یونگسو به طرفش خم شد که جعبه دستمال کاغذی رو برداره اما جوری که اینکار رو انجام میداد عجیب بود
رانندشون چند وقتی بود حرکات عجیبی کنارش انجام میداد که اگر یکی میدید واقعا فکر ناجوری راجب به تهیونگ به سرش میزد
راه خیلی طولانی بود تهیونگ واقعا خسته شده بود. پاساژ مرکزی از بالاشهر فاصله داشت.
یادش میومد چند سال پیش بچه ها کافه اون پاساژ رو رزرو کردن و برای لیسا تولد گرفتن.
اون شب خیلی خوش گذشته بود امیدوار بود خاطره امشب هم همینطور بشه توی افکارش غرق بود فهمید به مقصد رسیده
به کافه رسید اما اونجا هیچ خبری نبود بچه ها نه کافه رو رزرو کرده بودن نه هیچکدومشون اونجا بودن.
به سانا زنگ زد ولی جواب نگرفت اون هم بیخیال دورهمی شد و تصمیم گرفت به خونه برگرده اما وقتی سوار ماشین شد یونگسو رو دید که دلش رو گرفته.

+یونگسو شی حالتون خوبه ؟؟؟
-نه حالم خیلی بده ....ح...حالت ...تهوع دارم
+اخه چرا یهو حالتون بد شد؟

Blueberry scentWhere stories live. Discover now