part8:PAINTING

474 97 90
                                    

_____________________________________

این پارت دارای اسمات هست اگر دوست ندارید نخونید.. افراد سن پایین خودشون رعایت کنن و نخون لطفا
* قسمت اسمات رو علامت زدم *
_____________________________________

با دیدن جک که نقاشی رز رو میکشید ناگهان فکری توی ذهنم نقش بست.. لبخندی زدم و به سختی از جام بلند شدم از ماه پنجم کم کم بعضی کارها رو به سختی انجام میدادم..

خدا برای چهارماهی که مونده رحم کنه.. با لگدی که زد فهمیدم هنوزم بیداره..

' باباجان شما چرا یه ثانیه نمیخوابی اول که اون آپای گاوت زد تو رو انداخت تو بغلم الانم که خودت میزنی.. بزارید منم نفس بکشم'

توی ذهنم به دختر وحشیم غر زدم و به سمت اتاقمون رفتم.. آروم وارد شدم و در رو قفل کردم

یونگی روی تخت نشسته بود و از هدفون و لپتاپ روی پاش مشخص بود که داره روی اهنگی کار میکنه..

سمتش رفتم و هدفون رو از روی گوشاش برداشتم:

_لخت شو

یون با تعجب بهم نگاه کرد.. وقتی دیدم کاری بجز زل زدن بهم انجام نمیده خودم دست به کار شدم و لپتاپ رو از روی پاش برداشتم و شروع به باز کردن دکمه های پیراهنش کردم..

شونه و ترقوه لعنتیش معلوم شد و یادم انداخت ما چندین ماهه بخاطر اتفاقاتی که پیش اومده باهم نبودیم ..

بی اراده سرمو جلو بردم و زبونمو روی ترقوش کشیدم و گاز محکمی ازش گرفتم
یونگی با ترس و تعجب هولم داد و لباسش رو بهم نزدیک کرد تا سینه‌اش رو بپوشونه گفت:

_ یااا چیکار میکنی

ابرویی بالا انداختم و گفتم:

_ میخوام لختت کنم مشکلی داری

و نگاه عصبی بهش انداختم.. سرش رو با ترس به نشونه‌ی نه تکون داد.. خوبه ای گفتم و با لبخند به کارم ادامه دادم..

♤♤♤

یونگی با پوکر ترین حالت ممکنه درحالی که سرش رو به دستش تکیه داده بود نگاهم میکرد..

_ چرا یه بچه باید بخواد نقاشی لخت پدرشو بکشه؟؟!

از پشت عینک فیکم نگاهی بهش انداختم و جواب دادم:

_ یونگی شی.. توی این نیم ساعت ده بار پرسیدی منم بهت گفتم دخترم میخواد استاد هنرهای رئال بشه

یونگی نیم خیز شد که اخمی کردم.. دوباره به همون حالت قبل برگشت و با حرص گفت:

_ انقدر رئال که من باید لخت مادرزاد جلوت بشینم.. این بچه درآینده چی میخواد بشه

پشت چشمی نازک کردم :

_ میشه انقدر حرف نزنی.. توت فرنگی داره عصبانی میشه

❖ 𝑶𝒖𝒓 𝒃𝒂𝒃𝒚 𝒊𝒔 𝒂 𝒔𝒕𝒓𝒂𝒘𝒃𝒆𝒓𝒓𝒚 ❖Where stories live. Discover now