با ریتم اهنگ با دختر کوچولوم بالا و پایین میپریدیم و میخوندنیم..
از زمانی که به خوابگاه رسیده بودیم خز پارتیمون رو شروع و توی همین دو ساعت خوابگاه رو منفجر کرده بودیم..
از دوسال پیش یه چیز توی خونه به شدت ممنوع شده بود اونم تنها موندن منو و توتفرنگی کوچولو توی خونه بود..
هر وقت ما رو به حال خودمون میذاشتن یه گند به خونه میزدیم..یبار آشپزخونه رو برای درست کردن کیک توتفرنگی به فنا میدادیم.. یا لوله ها رو ترکوندیم یا لایو تاریخی میگرفتیم..
البته من همیشه وقتی هیون خواب میره لایو رو شروع میکنم اما پدرسگ معلوم نیست سنسورش چطوری لایو گذاشتن منو بو میکشن و بیدار میشه .
به سئون در حالی که همچنان با ریتم اهنگ بالا و پایین میپرید نگاه خبیثی انداختم..
مطمئنم یونگی با دیدن وضعیت خونه دود از کلش بلند میشه مخصوصا با دیدن بطری های الکل کلکسیونش که بجای گلدون برای تزئین میز استفاده کردیم و بادکنکای رنگی رنگیای که از توی کشوی کمد زیر تختمون کش رفتم..یونگی اگر این کاندمایی که تبدیل به باکنک شدن رو ببینه کلم رو میکنه ولی کاملا ارزشس رو داره نداره؟؟
جلوی هیون نشستم و بلند بلند گفتم:
_ هیونا.. نظرت چیه آرمیا رو سوپرایز کنیم و یه فشن شو نشونشون بدیم
هیون دست از بالا و پایین پریدن برداشت با هیجان سرشو تکون داد
_ پس بیا بریم لباسامون در انتحاب کنیم.. از کدوم اوپاها لباس میخوای هوم
_ اپا... میشه لباس همه اوپاها رو بپوشم
بوس محکمی روی لپش گذاشتم و البته گویان بلند شدم و سمت اتاق اعضا رفتم..مثل اینکه اونام باید به اتیش ددی و تهیونگ خائن بسوزن
نیم ساعت بعد وقتی همه لباس ها رو برای خودمو و هیون سئون اماده کردم گوشیم رو برداشتم و همراه دخترم روی مبل نشستم..و لایوم رو شروع کردم چند دقیقهای صبر کردم تا ارمی از لایو مطلع بشن
_ سلام به همه..
_ متین اوپاست.. وااای خدایا باورم نمیشه بالاخره تو لایوشم
_ اوپا هیون سئون رو دوباره خوابوندی و امدی.. اینبار اگر لایوت تاریخی بشه بنگ پی دی نیم اخراجت میکنه
_ اوپا چرا دارم یه دسته مو کنارت میبینم نکنه اون هیون سئونه که قایم شده
بلند به کامنتا خندیدم .. اونا نمیدونستن منو مهربان امروز فقط برای لایو تاریخی امدیم..
_ بله اون هیون سئونه.. هیونا به آرمی سلام کن
هیون سرش رو بلند کرد و با شیرین زبونی به چهار زبونی که سلام کردن رو یادگرفته بود سلام کرد..میدونم نباید اینو بگم ولی انگار واقعا بچه حلال زادهی من به داییش رفته و این بچه گاهی زیادی باهوش میشد..
البته گاهیم خنگ میشد و همه میگفتن این روش کاملا به خودت رفته..
_ سلام من هیون سئون، دختر بنگتن هستم
بهش نگاه کردم و لبخند زدم.. سیلی از پیامای مختلف لایو رو پر کرد که بیشتریا میگفتن کیوت..
البته که دختر من کیوت بود.. اون کیوت ترین و خوشگل ترین دختر دنیا بود هیچ بحثیم براش باقی نمیمونه چون دختر متین مین منصوریه

ESTÁS LEYENDO
❖ 𝑶𝒖𝒓 𝒃𝒂𝒃𝒚 𝒊𝒔 𝒂 𝒔𝒕𝒓𝒂𝒘𝒃𝒆𝒓𝒓𝒚 ❖
Fanfic❀ خلاصه ❀ (کامل شده) بعد از چند ماه توی رابطه بودن متین و یونگی.. متین ناگهان با شکم درد عجیبی روبرو میشه کاپل: مَگی ژانر: امپرگ ♤ اسمات ♤ فلاف ♤ انگست وضعیت:درحال اپ ❌ توجه⌮ این یک ساید برای فیکشن I'm Not Ok هست تقدیم به مینای قشنگم♥️🌹 ⚠️اخطار...