دیدم جیمین که با خیال راحت روی مبل نشسته بود و چیبسش رو میخورد و درامای آبکی نگاه میکرد نیشخندی زدم و سمتش رفتم.. کنارش نشستمو و یه دونه از چیبساش برداشتم
_ هیونگ
چیم بدون اینکه نگاهم کنه هومی گفت
_ جیمین هیونگ
دوباره تکرار کردم و منتظر جوابش شدم_ بله اوچو
_ من امروز یه فکری به ذهنم رسید
بدون اینکه نگاهش رو بگیره جواب داد:_ چی رسیده اوچو
_ اینکه نباید قد توتفرنگی به تو بره
آنچنان به سمتم برگشت که مطمئنم مهرههای گردنش پیچ خورد.. نگاه آتشی بهم انداخت :
_ قد دختر تو چه ربطی به من داره
_ توی یه مقاله خوندم بچه به هر کسی که جلو چشمات باش میره.. اگر یه وقت مثل تو کوتو.. یعنی کوتاه بمونه چی..
جیمین ایشی گفت و چیبس رو روی میز انداخت و بلند شد تا بره.. منم مثل یه جوجه اردک مظلوم بلندشدم دنبالش رفتم و دوباره گفتم:
_ هیونگ من این مدت همش تو رو نگاه کردم که قیافش خوب بشه اما انگار اشتباه کردم الان هم قیافش زشت میشه هم کوتو.. یعنی کوتاه میمونه
جیمین جوابم رو نداد و راهش رو به سمت آشپزخونه کج کرد..
سمت یخچال رفت و بطری ابی برداشت همین که به لباش نزدیک کرد و ازش خورد محکم زدم توی کمرش و نالیدم:
_ واااای هیونننگگگ اگر انگشتاش مثل تو زشت و کوچولو بشن چیییییی
جیمین که از شدت ضربه اب توی گلوش پریده بود فقط میتونست نگاهم کنه و سرفه بزنه.._ هیییی هیونگگ ببخشید ببخشید
و محکم تر از بار اول به کمرش کوبیدم..
درنهایت جین از ناکجا آباد پیداش شد و از زیر ضربههام نجاتش داد مطمئنم فردا کمرش کبود میشد..
جیمین با قیافهای که فقط میشد توی کارکترای دیزنی دید بهم خیره شد.. قشنگ میتونستم دودی که از کلش بلند شده رو ببینم.. خواست چیزی بگه که یونگی از پشتم درامد و بی خبر پرسید:
_ جیمین چرا صورتت قرمز شده
جیمین که انگار منتظر منفجر شدن بود سمت یونگی پرید و شروع به زدنش کرد. بالاخره وقتی جین موفق شد از یونگی جداش کنه بلند داد زد:
_ جلوی این زنتو بگیررررر..
یونگی با قیافهی دردمندی بهم خیره شد و گفت:
_ چیکار کردی دوباره که من اینطور کتک خوردم..
درحالی که حالت متفکری به خودم میگرفتم به افق ذهنیم خیره شدم و گفتم:
_ باید برم به مبین نگاه کنم تا چهره دخترم مثل باباش خوشگل بشه..و جلوی چشمای متعجب یونگی و جین و نگاه خشمگین جیمین از آشپزخونه خارج شدم.. نگاه پسرا باعث شد راهم رو به اتاق ادامه بدم و وقتی پشت در از نگاهشون ناپدید شدم مشتی به هوا کوبیدم
_ اینم از سومیشون .. هوسوک هیونگ با اینکه دوست دارم ولی بعدی تو هستی.. توت فرنگی این یکی رو چکار کنیم هان
انقدر درمورد هوسوک هیونگ فکر کرده بودم و مغزم به جایی قد نداده بود که بیخیالش شدم و خبیثانه به کوکی و تهیونگ که زیر زیرکی

YOU ARE READING
❖ 𝑶𝒖𝒓 𝒃𝒂𝒃𝒚 𝒊𝒔 𝒂 𝒔𝒕𝒓𝒂𝒘𝒃𝒆𝒓𝒓𝒚 ❖
Fanfiction❀ خلاصه ❀ (کامل شده) بعد از چند ماه توی رابطه بودن متین و یونگی.. متین ناگهان با شکم درد عجیبی روبرو میشه کاپل: مَگی ژانر: امپرگ ♤ اسمات ♤ فلاف ♤ انگست وضعیت:درحال اپ ❌ توجه⌮ این یک ساید برای فیکشن I'm Not Ok هست تقدیم به مینای قشنگم♥️🌹 ⚠️اخطار...