❖ 𝑶𝒖𝒓 𝒃𝒂𝒃𝒚 𝒊𝒔 𝒂 𝒔𝒕𝒓𝒂𝒘𝒃𝒆𝒓𝒓𝒚 ❖

part6: REVENGE(1)

سوم شخص

وقتی متین بهش گفته بود باید هر چی گفتم رو گوش بدی و قبول کنی ،هرگز فکر نمیکرد به این حال روز بیوفته..

اون پسر توی چهار روز گذشته انواع و اقسام بلاها رو سرش آورده بود..

مجبورش کرده بود براش وسایل چایی خوری دخترونه بخره و با گفتن اینکه دخترت میخواد باهات بازی کنه وادارش کرده بود بشینه و چایی های فرضیشون رو بخوره و از همه بدتر این بود که متین به کوک دستور داده بود تا از این صحنه فیلم بگیره..

و این تازه کوچکترین بلایی بود که سرش آورده بود..

هر شب راس ساعت سه بیدارش میکرد و یه چیز نایاب ازش درخواست میکرد..

یکی نیست بگه چطوری توی اوج سرما زمانی که حتی سگا هم خوابن باید توت فرنگی اورگانیک پیدا کنه

_ یونگیییییییییییییییییی

با داد متین نالید و سرش رو بین دستاش گرفت

صدای خنده‌ی پسرا که روی مبل نشسته بودن و باب اسفنجی‌ای که متین برای همشون گذاشته بود رو میدیدن، رو شنید.. اخمی کرد و تحدیدگر نگاهشون کرد

تهیونگ زودتر از همه به حرف امد و گفت:

_ هیونگ بجای اخم کردن به ما بلند شو برو ببین چیکارت داره وگرنه دوباره به فاک میری

یونگی مستاصل بلند شد و خودش رو برای اون عصبانیت که این عواقب رو به دنبال داشت سرزنش کرد..

درست کردن  آهنگِ از دست رفتش به مراتب راحت تر از خشم و تنبیهات اوچوی احمقشه.

اون خنگ حتما یه استاد داشت وگرنه این حجم از آزار نمیتونست کار یه نفرو نصفی باشه

درمونده در اتاقشون رو باز کرد و با متینی که روی تخت نشسته بود و برای کوک خط چشم میکشید روبرو شد

با صدای در متین به سمتش نگاه کرد وقتی اون برق رو توی چشمش دید فقط میخواست فرار کنه اما احتمال میداد عواقب فرار الانش حتی از این چند روزم بدتر خواهد بود.. پس فقط با اضطراب جلو رفت و گفت:

_ چیشده اوچو

متین نگاهی نگاهی به کوک انداخت و گفت :

_ تو بلند شو .. بهش اشاره کرد :_ تو بیا بخواب توت فرنگی میخواد باباش رو آرایش کنه

با دیدن صورت کوک که زیادم بد نشده بود بدون مخالفت خوابید و چشماش رو بست..

چند دقیق‌ایه گذشته بود چند دقیقه که اندازه چند صد سال بود.

میخواست حس خوبی داشته باشه اما وقتی حرکات لوازم مختلف رو حس میکرد کاملا ناامید میشد..

از همین الان میتونست حدس بزنه صورتش دفتر نقاشیه اون یه نفر و نصفی شده نا امید اهی کشید ..
ناگهان صدای عکس گرفتن شنید..