Knife under my pillow : Maggie
با عوض کردن لباسش از پله ها پایین رفت و نخ سیگار روشن شده ای رو بین لب هاش گذاشت
× خونه ی قشنگی داری
با زدن پکی به سیگارش گفت و با خم شدن روی جزیره به یونگی که در حال درست کردن شام بود خیره شد
_ خوشت امده ؟
هومی کرد و زبونش رو روی پرسینگ لبش کشید
_ سیگار رو بزار بین لب هام
با شنیدن این حرف یونگی نیشخندی زد و دود سیگار رو از بین لب هاش بیرون داد
×نه !
با شنیدن این حرف ابرویی بالا انداخت و موهاش رو از روی پیشونیش کنار داد
× تو سیگار نمی کشی در واقع اهل سیگار نیستی !
متعجب به جیمین خیره شد و ظرف رو روی میز گذاشت
_ و چطور متوجه شدی ؟
با نشستن روی جزیره پاهاش رو روی هم انداخت و موهای مشکیش رو بالا داد
×هیچ سیگاری داخل خونت نبود ! یا حد اقل روی میزت ، فندکی هم اون روز همراه خودت نداشتی مین یونگی و این ها خصوصیات.......
پکی به سیگارش زد و به یونگی اشاره کرد سمتش بیاد
× یه فرد اهل سیگار نیست پس بجای ادعا کردن خودت باشی
با ایستادن رو به روی جیمین به چشم هاش خیره شد و دستش رو روی رون های لختش گذاشت
_ خودم باشم ؟ تو چی از من واقعی می دونی پارک جیمین !
با گذاشتن دستش روی بازوی یونگی اون رو برگردوند و با برداشتن کش موی سرش موهای یونگی رو بین انگشت هاش گرفت
× چیز زیادی نه ولی قطعا سیگار جزئی از ویژگی هات نیست اینکه خودت باشی کار سختیه مین یونگی پس سعی کن امتحانش کنی
با بسته شدن موهاش سمت جیمین برگشت و لبخندی زد
_ تو چی ؟ سعی کردی ؟
تلخندی زد و با پایین انداخت سرش اجازه داد چتری های بلندش روی پیشونیش بریزن
× هیچکس نمی خواد پارک جیمین واقعی رو ببینه
_ من می خوام
با تن صدای بلندی گفت و با بالا امدن سر جیمین اخمی کرد
× تو حتی من رو نمی شناسی مین یونگی بدون اینکه چیزی ازم بدونی بهم اعتماد کردی و من رو به خونت اوردی !
با گرفتن سیگار از بین لب های جیمین اون رو پایین پرت کرد و به لب هاش خیره شد
_ برای اینکه ازت خوشم بیاد نیاز نیست بهت اعتماد کنم پارک اعتماد من علاقه به وجود نمیاره ولی علاقه.......
YOU ARE READING
game !
Fanfictionبا ابروی بالا رفته به مرد که چاقو رو روی گلوی کوک گذاشته بود خیره شد و قهقه ای سر داد = پس تو فکر من تو دام تو گیر افتادم ؟؟ اشک فیک کنار چشمش رو پاک کرد و موهای بلندش رو بالا داد = کاملا اشتباه می کنی من تو این بازی نه برندم و نه بازنده ! بلکه من...