Part 27( Last)

1.3K 211 175
                                    

Boom: doja cat

با نشستن روی صندلی پاهاش رو دراز کرد و سیگارش رو بین لب هاش گذاشت

= بانی کوچولو

با دیدن کوک که در حال بازی کردن با بچه ها و درست کردن قلعه شنی تکخندی کرد و دود سیگار رو از بین لب هاش بیرون داد

× انتظار نداشتم پسری که داخل بار داشت مثل بچه ها فین فین می کرد دوست پسرت بوده باشه ته!

تکخندی کرد و با کج کردن سرش به جیمین خیره شد

= منم انتظار نداشتم همسرت یه گربه ی خوابالو باشه با اوضاع بچ بودنت جیمینا

با وارد کردن دستش به داخل موهای یونگی اون رو نوازش کرد و سیگار رو از دست تهیونگ گرفت

× ته پیش یونگی سیگار نکش!

÷ بعد کلاس تیر اندازی تا الان ندیده بودمتون بچز ولی مثل اینکه تو انتخاب همسر هممون عالی عمل کردیم

با گرفتن سیگار از دست جیمین یکم دور تر از تهیونگ نشست و بین لب هاش گذاشت

÷ یکی سفید برفی خوابالو که همسرش یه بچ عشق مشروب 

با اشاره کردن به جیمین گفت و باعث شد جیمین قهقه ای سر بده

÷ یه بیبی کوچولوی عضله ای که همسرش یه دیوونه ی عشق سکس  و ته من احساس می کنم هم زمان با دو نفر با دو قطبی بودن اون پسر انگار سکس می کنی!

با گذاشتن عینکش شونش رو با بی خیالی بالا انداخت و لیسی به لبش با دیدن رون ها عضله ای کوک وقتی برای بازی کردن با بچه ها روی دو زانوش می نشست انداخت

÷ خودم که یه دیوونه روانی ام که عاشق یه هالک شده!

با اشاره کردن به نامجون که در حال درست کردن دوچرخه ای که شکونده بود گفت و موهاش رو بالا داد

= هی جین دارن با هالکت لاو می ترکونن

با دیدن دختری که در حال حرف زدن با نامجون اخمی کرد و از روی صندلی بلند شد

€ ام ببخشید فندک دارید؟ اخه می خوام سیگارم رو روشن کنم

دختر با لبخندی گفت و سیگار رو بین لب های قرمزش گذاشت

% متأسفم ولی من فندک ندارم

با کشیدن دستی به موهای نقره ایش گفت و  دستش رو وارد شلوارک لیمویی رنگش کرد

€ من فکر می کردم سیگار می کشید اخه هیکلتون به مردایی که سیگار می کشن می خوره بخاطر بازو های درشتتون می گم

محض رضای فاک
اون دختر به طرز احمقانه ای داشت با نامجونش لاس می زد
و فاک اون مرد فقط هیکل گنده ای داشت وگرنه خودش می تونست اون فندک نارنجی رنگ رو داخل شلوارک دختر ببینه!

game !Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang