Numb : ×××tentacion
÷ حق با تو
با در اوردن عینکش گفت دستی به شقیقش کشید
% صدای قشنگی داری چهرت چی ؟ کنجکاو شدم بدونم چه شکلی ای !
تکخندی کرد و نفس عمیقی کشید
÷ خب صورت تقریبا کشیده ، چشم های متوسط لبای درشت موهای چتری و صاف شونه های پهن خودت چی ؟
با نشنیدن حرفی ابرویی بالا انداخت و ضربه ی ارومی به شیشه زد
÷هی خوبی ؟ نکنه خواب....
% درست مثل یه عروسک !
با شنیدن این حرف با تعجب چند بار پلک زد و قهقه ای سر داد
÷ یه عروسک ؟
بین خنده هاش گفت و سرش رو روی شیشه گذاشت
% تو خوشگل و مهربونی این باعث می شه.....
مکث پسر
انگار تک استفاده کردن از کلمات مردد بود و نیاز به فکر کردن داشت !% نخوام بکشمت! دلم می خواد کنارم بمونی من.....دلم نمی خواد تنها باشم چون لعنت بهش وقتی تنهام....
لحن لرزونش
بغضی که داشت
باعث می شد از عصبانیت ریتم نفس هاش تند بشن
چرا باید تو همچین سن کمی باید همچین چیز هایی رو تحمل می کرد !% صدای جیغ هاشون هنوز تو گوشم من....م...می ترسم دلم می خواست مثل بقیه ی بچه ها بجای چاقو کتاب تو دستم باشه یا حتی بجای اون زخم های لعنتی روی پوستم نوازش پدر و مادرم رو داشته باشم چرا هان چرا من این.....
دستش رو به ارومی روی شیشه ی مشکی رنگی ک مانع دیدن اون پسر می شد کشید و تلخندی زد
طوری دستش رو با ارامش می کشید
انگار که....
خب انگار داشت اون پسر رو نوازش می کرد !% نا...عدالتیه
دقیقا !
نا عدالتی تنها چیزی که....÷ همه به طور عادلانه دارنش
زیر لب زمزمه کرد و آه کلافه ای کشید
% عروسک اسمت چیه ؟
عروسک
چه لقب بامزه ای÷ جین ، کیم سوکجین و تو ؟
% نامجون ، کیم نامجون
احساس می کرد از پشت این شیشه های دودی هم می تونه لبخند پسر رو ببینه
چون طوری که باهاش حرف می زد
زیادی با شوق و ذوق بود÷ چهرت ؟ چهره تو چه حالتی داره ؟
قهقه ؟
اون پسر داشت با صدای بلند می خندید ؟%من ؟ من نمی دونم آخرین باری که خودم رو تو آینه دیدن زمانی بود که بدنم پر از خون بود و بعدش می ترسیدم از دیدن خودم داخل اینه می ترسیدم انگار که هر بار.....
YOU ARE READING
game !
Fanfictionبا ابروی بالا رفته به مرد که چاقو رو روی گلوی کوک گذاشته بود خیره شد و قهقه ای سر داد = پس تو فکر من تو دام تو گیر افتادم ؟؟ اشک فیک کنار چشمش رو پاک کرد و موهای بلندش رو بالا داد = کاملا اشتباه می کنی من تو این بازی نه برندم و نه بازنده ! بلکه من...