• 3

352 113 41
                                    

عکس : سونگهوا

میشد گفت همه چیز سریع گذشت

نفهمید چه عکس العملی نشون داد وقتی سان بهش گفت " میریم خونه ی پارک سونگهوا "

ذوق؟ خوشحالی؟ یا شایدم نفرت ؟

خب هونگ جونگ تا الان سونگهوا رو ندیده بود ؛ با اینکه چندین سال در حال تعقیب کردنش بود ولی یه بارم نتونسته بود ببینه‌ش.

و الان

همین فردا به خونه‌ش دعوت بود

به مدل موهاش خیره شد ؛ این رنگ قهوه ای به موهاش که مدتی بود بلند گذاشته بود به شدت میومد

فاک

هونگ جونگ الان واقعا جذاب شده بود

لبخند مغروری به خودش زد

~

+هنوز آخرین نفر رو پیدا نکردیم

زیر دستش گفت و سرش رو پایین انداخت

جرعت نگاه کردن به چشم های پارک سونگهوا ؟ هیچکس حق نداشت به اون صورت خیره بشه

سونگهوا بلند شد و کت بلند و مشکی‌ش رو روی شونه‌هاش درست کرد

- اهمیتی نداره برام ، دو روز دیگه کشتی حرکت میکنه پس بودن و نبودن یه آدم همچین فرقیم نداره

مرد روی زمین نشست

مثل همه ی افرادی که سونگهوا دیده بود

حتما میخواست التماس کنه

+ قربان خواهش میکنم، ما باید کسی رو پیدا کنیم که بتونیم انجامش بدیم. خونِ اون گرگ مهم ترین بخش از آزمایشگاهه

~

اینکه استرس داشت طبیعی بود

کف دست هاش که کمی خیس بودن رو با دستمال پاک کرد و نگاهش رو به سان داد

- کنار جاده نگه دار

سان ایستاد

هونگ یه کلت کوچیک در آورد و توی دست سان گذاشت
کلت خیلی کوچیک بود و اگه سنگینی شدیدی نداشت ؛ سان فکر میکرد اون یک اسباب بازیه!

- مال منه ولی چون اولین بارته میزارمش برای تو، نگران من نباش من چیزیم نمیشه توی کارم واردم ، حتی ‌اگه موقع برگشت نبودم تو برگرد نمیخوام کسی بهت شک کنه

سان نگاهش رو به هونگ داد

+ اگه اتفاقی افتاد برات؟

نگاه هونگ جونگ سرد تر از همیشه بود

با چشم هایی که دورشون با آرایش مشکی شده بود ، لبخند ترسناکی زد و در ماشین رو باز کرد

- هیچوقت نگران کیم هونگ جونگ نباش چوی سان ، این شعار تک تک بچه های پلیسِ این کشوره!

HATERS 1Where stories live. Discover now