• 27

166 48 28
                                    

نودل رو روی میز گذاشت

+ دارن دنبالمون میگردن

همه به سونگهوا خیره شدن. اونقدر فضا ساکت بود که صدای نفس کشیدنشون هم شنیده میشد

+ما نمیتونیم همیشه پنهان باشیم، و الانم باید برگردیم. اما نمیدونم چطور و اینکه اگه برگردیم کجا پنهان شیم

- میتونیم بریم یه کشور دیگه؟

+ احمقانه ست. اینجا به زودی پیدا میشه پس فکراتونو بکنید

سونگهوا گفت و بلند شد
هونگ جونگ دنبالش رفت و وارد اتاقش شد

سونگهوا روی تختش دراز کشید و وقتی هونگ رو دید دست هاش رو باز کرد

هونگ بدون حرف زدن توی آغوشش رفت و تقریبا دراز کشید

-پیدامون میکنن؟
سونگهوا موهای هونگ رو آروم بوسید و کمرش رو نوازش کرد

+ نمیذارم بهت آسیب برسه، اینو قبلا هم بهت گفتم

برای مدتی هر دوتاشون ساکت بودن
تا اینکه سونگهوا کمی جا به جا شد. هونگ وقتی متوجه شد میخواد جاش رو عوض کنه خودش عقب رفت و بهش خیره شد

سونگهوا خم شد و یک جعبه از زیر تختش در آورد
هونگ گیج بهش نگاه کرد

سونگهوا جعبه ی چوبی رو بین انگشت های کشیده ی جونگ گذاشت و کمی روی انگشت هاش رو نوازش کرد

+ بازش کن
جونگ چیزی نپرسید، خواست بازش کنه ولی باز نمیشد
سونگهوا لبخند محوی زد، سرش رو به تخت تکیه داد و به تقلا های هونگ خیره شد

- این لعنتی باز نمیشه

+ اره باز نمیشه
هونگ چشم غره ای بهش رفت و اون رو پایین آورد

- پس چرا دادیش دستم؟
+ یه روزی باز میشه، عجله نکن

- چی داخلشه؟
سونگهوا مکث کرد. نفس های عمیق میکشید و سعی میکرد با نفس هاش بوی خیلی خوبی که هونگ میداد رو داخل ریه ش بکشه

هونگ ضربه ی آرومی به موهای سونگهوا زد

- من آدم کنجکاویم پس بگو چی داخلشه

سونگهوا خندید
صدای خنده ش برای هونگ خیلی زیبا بود. برای اولین بار احساس کرد قلبش کمی بد میزنه و درد گرفته

دستش رو روی قلبش گذاشت
سونگهوا نگران بهش خیره شد

+ چیشد؟

- اذیتم کردی قلبم درد گرفت

+ هی من اذیت نکردم!

- چی داخله اون جعبه ست؟
+ چند تا کاغذ قدیمی
- و به چه دردی میخوره؟
+ خودت بعدا می فهمی
سونگهوا دیگه چیزی نگفت. جونگ سرش رو روی سینه ی سونگهوا گذاشت

- احمق

●○

سان آخرین سیگارش رو روی زمین انداخت
نمیدونست وویونگ اون سیگار ها رو از کجا پیدا کرده ولی از کشیدنشون اون هم بعد از مدت طولانی ای، حس بهتری داشت

HATERS 1Where stories live. Discover now