• 10

308 82 40
                                    


وویونگ آخرین برگه ای که به نظرش باطله میومد رو توی سطل انداخت. هات چاکلت آماده شده رو توی دو ماگ ریخت و برای خودش سه مارشملو کنارش گذاشت

به سمت درخت رفت و به سانی خیره شد که داشت با تمرکز با لپ تاپش ور میرفت
چشم هاشو دور داد

+ کریسمسه امشب، میدونستی دیگه؟

سان حواس پرت سرش رو تکون داد
جوری که وویونگ مطمئن بود اگه الان ازش بپرسه فهمیدی چی پرسیدم، میگه نه!

اهمیت نداد و بعد از روشن کردن درختش روی مبل نشست

با لبخند به درخت رنگی رنگی خیره شد
زیبا بود
لبش رو کمی تر کرد و از هات چاکلتش خورد
بیرون برف بود و وویونگ به خاطر هوای سرد اونجا کنار شومینه نشسته بود

طولی نکشید که سان هم کنارش نشست
ماگش رو گرفت و به درخت نگاه کرد

+ چه کادویی میخوای؟
سان پرسید
وویونگ چشم هاش رو باز و بسته کرد و آروم خندید

- نیاز نیست اذیت کنی خودتو چیزی نمیخوام من
سان سرش رو تکون داد

الان اونقدر نگران هونگ جونگ بود که اهمیتی هم نداشت وویونگ چیزی بخواد یا نه.اگه رئیس پلیس زنده نمیموند به احتمال خیلی زیاد خودش هم کشته میشد

بعد از اینهمه مدت نتونسته بود یه راه برای نجات دادن هونگ و یا حتی پیدا کردنش پیدا کنه...و این اصلا خوب نبود

هونگ کم کم داشت نگران میشد

با استرس دست هاش رو توی‌ همدیگه گره زد و به سونگهوایی خیره شد که بهش نگاه میکرد بی اینکه چیزی بگه
نمیدونست چند دقیقه ست
یا شایدم ساعت

ولی سونگهوا یک کلمه هم حرف نزده بود.
فقط بهش خیره شده بود

در هر شرایط دیگه ای بود احتمالا هونگ به چپش میگرفت و کار هاش رو‌ انجام میداد
ولی الان هر شرایطی نبود.

الان یک قاتل روانی بهش خیره خیره نگاه میکرد
و اون؟
میشه گفت دست و پاش رو گم کرده ..

لبش رو توی دهنش فرو برد
بلند شد

سونگهوا هنوز بهش نگاه میکرد
هونگ چشم هاش رو دور داد و سعی کرد آشوب درونش رو مخفی کنه

+ میشه بگی کی قراره یادم بدی پت باشم؟

- تو روی اعصابی

هونگ شوکه شده به سونگهوا خیره شد. لبش رو تر کرد و با مکث طولانی ای دوباره سوالش رو پرسید

+ کی قراره یادم بدی پت با

جمله ش تموم نشده بود که فریاد سونگهوا رو شنید

- خفه شو !

بلند شد
هونگ با دیدن سونگهوایی که اونجور عصبانی نفس نفس میزد و از بالا بهش نگاه میکرد تقریبا سکته کرد

HATERS 1Where stories live. Discover now