• 11

226 68 13
                                    

عکس : فلیکس‌

+ فکر میکردم لباس پوشیده باشی

- راستشو بخوای به یه ورمم نیست که با یه بدبختی مثل تو هم اتاقم و دید زده میشم توسطش
خواست ادامه ی حرفش ' خیر سرم پلیسم ' هم اضافه کنه که پشیمون شد و ساکت موند

سونگهوا شونه هاش رو بالا انداخت و در حالی که داشت یه چیزی که هونگ جونگ نمیدونست چی هست میخوره بهش خیره شد

هونگ جونگ خوب میدونست منظور سونگهوا از این کار چی بود. میخواست اون رو گرسنه کنه چون میدونست هیچی نخورده

و ته دل هونگ چی می گذشت؟
- اون نمیدونه من ماه ها سخت ترین تمرین ها رو داشتم ؟ -

هونگ بلند شد و روی تخت سونگهوا نشست

+ ازم نمی ترسی؟

سونگهوا با پوزخند زمزمه کرد و دستش رو روی کمر جونگ کشید. جونگ از تماس با بدنش اونقدر متنفر بود که یهویی تکون خورد و خودش رو عقب کشید

- کی باشی که ازت بترسم؟

سونگهوا زمزمه کرد
هونگ جونگ سرش رو پایین انداخت

+از کجا میدونی قاتل نیستم؟ یا یه فرد آموزش دیده؟

سونگهوا پوزخند صدا داری زد و کلتش رو بیرون آورد
پسر رو به روش  رو نشونه گرفت و بی حرکت ایستاد

- پسر احمق لجباز

با صدای هاتش هونگ جونگ رو صدا زد

- شاید به خاطر این ازت نمی ترسم.
هونگ جونگ سرش رو بالا آورد و به تفنگ خیره شد

خودش رو ترسیده نشون داد و دست هاش رو بالا آورد

کمی عقب رفت و با چشم های به ظاهر نگرانش به سونگهوا خیره شد. مدت زیادی نگذشت که اون تغییر کرد
میخندید؟

هونگ جونگ خندید و دست هاش رو پایین آورد

+ اگه از اون می ترسیدم خیلی وقت پیش تسلیم تو می شدم

قیافه ی سونگهوا چیزی رو نشون نمی داد. ولی تعجب کرده بود
با وجود اونهمه آدم کنارش تا به حال با همچین فردی مواجه نشده بود

هونگ بی اهمیت از کنارش رد شد و روی تخت دراز کشید

چشم هاش رو باز کرد
با یاد آوری امروز هول شده روی تخت نشست. کشتی حرکت میکرد و اون باید برمی گشت
با همون کشتی

به اتاق خالی خیره شد
کاش میتونست اون انسان های توی اتاق رو نجات بده

البته این کار رو میکرد. اگه فقط به فکر خودش بود هیچوقت پلیس نمیشد!
لباس های سونگهوا رو گشت
شلوار مناسبی پیدا نمیشد
پس همون شلوار خودش که پاره‌ پاره هم شده بود و علاوه به اون، خاکی هم بود

HATERS 1Where stories live. Discover now