یک خونه ی قدیمی و خرابه پیدا کرده بودن
همه روی زمین ولو بودنکف خونه چوبی بود و به خاطر خراب بودن سقف، برگ های خشک روی زمین دیده میشد
این هیچ اهمیتی نداشتهمه تشنه بودن
گرسنه
هوا سرد بود و سوز سرما رو به راحتی احساس می کردن. یوسانگ سرش رو روی شونه ی سان گذاشته بودهیچکس اندازه ی سان و سونگهوا درد نمی کشید
و شاید سونگهوا بیشتر ..سونگهوا از درون داشت میمرد
دلش بودن هونگ رو می خواست. اون پسر به کل گروه انرژی می دادفلیکس نمی خواست چیزی بگه
از اینکه از دست هیونجین ناراحته، اون کسی بود که اذیتش کرده بود
الان نگرانیه همه در مرحله ی اول هونگ جونگ بودسونگهوا احساس می کرد دارن به قلبش ضربه میزنن
با یک چاقو قلبش رو سوراخ میکنن و خونش میریزه
از عشق نبود
اون عاشق نشده بود و احساسش به جونگ در حد همون دوست داشتنه ساده بودولی اینکه گذاشته بود اون سر مامور ها رو گرم کنه تا فرار کنن
هر چند تصمیم با خوده جونگ بود ولی این از خودگذشتگی به خاطر بچه ها بود- میرم دنبال هونگ
سان گفت و بلند شد
+ نه من میرمسونگهوا بلند شد
- تو بهتره بری بمیری سونگهواقبل از اینکه درگیر شن وویونگ اون ها رو از هم جدا کرد
+ بزار سونگهوا بره، تو خسته ای و همینطور اون نسبت به تو الان اوضاع بهتری دارهسان نشست
وویونگ راست می گفتسونگهوا بیرون رفت
اینکه وسط جنگل اون خونه اونجور پیدا شه یک جورایی ترسناک بود ولی سعی میکردن بهش فکر نکنن. به سمت راهی که ازش اومده بودن رفتبه سنگ زیر پاش ضربه زد
مار هایی که رد میشدن به رنگ های مختلفی بودن
حیواناتی که اونجا بودن .. همه گی زیبا بودن و همین نشون میداد باید جلوی خودش رو بگیره تا بهشون دست نزنه یا لمسشون نکنهچون سمی بودن
نمیدونست چقدر راه رفته
صدای خش خش چیزی رو شنید
سر جاش ایستادپشت درخت قایم شد
وقتی یک فرد خونی رو دید که سعی داشت به سختی راه بره، به سمتش دوید
خواست جونگ رو بغل کنه
ولی نمیشد
خونی بود و به نظر میومد درد دارهجونگ چیزی نمی گفت
سونگهوا ناخواسته یک قطره اشک ریخت- نیازی نبود سرشون رو گرم کنی تا فرار کنیم؛ نیازی نبود احمق بازی در بیاری هونگ جونگ
جونگ چیزی نگفت
احساس میکرد صدای سونگهوا بغض داره
به هیچ چیز اهمیت ندادجلوتر رفت، لباس سونگهوا رو توی مشتش گرفت و خودش روی توی آغوش اون گذاشت
اشک هاش لجبازانه پایین میومدن
سونگهوا متوجه حالش شد و اون رو محکم توی آغوشش فشار داد
اون پسر بهش پناه آورده بود ..
YOU ARE READING
HATERS 1
Romanceهونگ جونگ، برای پیدا کردن پسری که باند خطرناکی رو اداره می کرد دست به هر کاری می زد. اما وقتی متوجه میشه این باند اعضای بدن انسان رو قاچاق می کنه و پِت پرورش میده، آرزو می کنه کاش هیچوقت به اونجا نیومده بود. 🐞🖤 Main Couple : SeongJoong; Seonghwa...