Flashbacks °+ منم دوست داشتم امروز کادو بگیرم
نگاه سرد پدرش تا ته استخون هاش رفت
بغض رو حس می کرد
اون بچه بود. حس می کرد ۱۶ سال سن کمیه برای اینکه بخواد مثل بزرگ تر ها رفتار کنه و دلش اسباب بازی نخواد+ این چیه هونگ جونگ؟
صدای پدرش بود
وقتی اینجور حرف میزد اصلا معنی خوبی نداشت
این یعنی هونگ جونگ کار اشتباهی انجام داده بودآروم و با ترس پیش پدرش رفت
به دفترش نگاه کرد
امروز نتونسته بود درسش رو خیلی خوب و با نمره ی کامل قبول شه. پدرش لباسش رو بالا زد و جای خون خشک شده روی شکم هونگ جونگ رو دیدهونگ به خودش اومد
روی زمین افتاده بود
سرش از شدت ضربه ای که خورده بود تار می دید
تمام بدنش عرق کرده بود و اشک هاش پایین میومدن+ گریه نکن
پدرش به حالت دستوری بهش گفت ولی هونگ جونگ نمی تونست
اشک هاش دست خودش نبودن
پدرش به سمتش رفت و فریاد زد+ گفتم گریه نکن
هونگ نفس نفس می زد و با ترس عقب می رفت
با دستش تند تند اشکش رو پاک کرد
قلب کوچیکش اونقدر تند میزد که حس میکرد هر لحظه ممکنه سینه ش رو بشکافه و بیرون بیادEnd.
هونگ جونگ دو روز کذایی توی اون تک سلولی گذرونده بود
حالش از زندان بهم میخورد
توی این دو روز به خاطر اینکه دست هاش به میله ها بسته شده بودن نمی تونست بشینه و خیلی اذیتش می کرد
ولی باز هم معتقد بود که اگه به گذشته برگرده همون کار ها رو انجام میده!بالاخره تموم شده بود
وارد سلول خودشون شد، ولی تا یک هفته باید این قفل های خیلی محکم دست رو تحمل می کردبه سونگهوا نگاه کرد که انگار داشت دنبال چیزی می گشت
+ دنبال چیزی می گردی؟
- اومدی؟متوجه نشدم. اره یهچاقوی کوچیک داشتم که پیداش نمی کنمهونگ جونگ نگاهش رو به نگهبانی که داشت دور می شد داد
+ باید بریم،نباید وقتو تلف کنیم. اگه پیدا نمیشه اشکال نداره بیا بریم فقطسونگهوا سرش رو تکون داد
+ فلیکس مواظب خودت باشهونگ جونگ زیر چشم به فلیکس خیره شد
حسودی کرد. دوست داشت سونگهوا اون محبت ها رو به خودش داشته باشه فقط، از بچگی همین طور بودوقتی یکی عروسکش رو میگرفت و باهاش بازی میکرد همون رو بهش می داد، چون عروسکش مال خودش بود و اگه پیش یکی دیگه بود دیگه مال خودش نبود
همین کار رو کرده بود که هیچ چیز براش نمونده بود
از محل سلول ها بیرون اومدن و توی سایه ایستادن تا نگهبان پیداشون نکنههونگ جونگ می تونست نور کم رنگی که روی صورت سونگهوا بود رو ببینه، و خط فکش که به شدت تیز بود
سونگهوا چهره ی زیبایی داشت
YOU ARE READING
HATERS 1
Romanceهونگ جونگ، برای پیدا کردن پسری که باند خطرناکی رو اداره می کرد دست به هر کاری می زد. اما وقتی متوجه میشه این باند اعضای بدن انسان رو قاچاق می کنه و پِت پرورش میده، آرزو می کنه کاش هیچوقت به اونجا نیومده بود. 🐞🖤 Main Couple : SeongJoong; Seonghwa...