• 23

166 47 22
                                    

هوا کنار دریا سرد تر از هوای توی جنگل بود

بچه ها جوری بودن که انگار توی فریزر گذاشته شدن
سوبین برای بار چندم روی کف قایق دراز کشید تا حالش بد نشه
چیزی حدود پنج ساعت بود که روی آب مونده بودن و این براشون اصلا خوب نبود

هونگ گیج میزد
و به قول سوبین اگه تا ۲۴ ساعت دیگه همینجور پیش میرفت، احتمال مرگ هونگ بالا میرفت

برای هونگ اینکه بخواد ضربه بخوره یا هر چیز دیگه ای عادی بود، ولی الان کمی فرق داشت

الان خسته بود
ناراحت بود
و چند چیز همزمان رو داشت با هم تحمل میکرد
چرا به آغوش سونگهوا پناه آورده بود؟ نمیدونست

فقط میدونست اون آغوش گرم، دوست داشتنیه ..
چیزی حس نکرد
احساس میکرد صداش میزنن ولی نمیتونست جواب بده
صدای داد های سونگهوا که حرف های نامعلوم میزد شنیده میشد

سرش گیج رفت و دیگه هیچ چیز جز سیاهی مطلق ندید

چشم هاش رو باز کرد
شومینه؟
پتو؟
نکنه همه ی این ها خواب بود .. ترسید
از نبود سونگهوا ترسید

دوست هاش
هونگ در تمام طول زندگی ای که داشت تنها بود
یک لحظه حس کرد تمامی اون روز هایی که داشتن خواب بوده که با دیدن یوسانگ نظرش عوض شد

+ به هوش اومدی.. همه رو نگران کردی

کنارش نشست و یک ظرف بهش داد
هونگ جونگ زمزمه کرد
- سوپ کیمچی ..

+ مادربزرگم بهم یاد داده، واسه ی همه درست کردم. اینجا بیشتر از چیزی که فکر میکردیم امکانات داره و الان همه گرم شدن

هونگ جونگ به شکمش نگاه کرد
بسته شده بود
لبخند محوی زد

+ سوبین بهت آرام بخش تذریق کرد. وای پسر سونگهوا داشت میمرد
هونگ به یوسانگ نگاه کرد

- کجاست؟
+ خوابیده. یا بگم بیهوش شده از خستگی؟

هونگ چیزی نگفت
دفعه ی قبلی که اینجا بود و تمام اون اتفاق های مزخرف افتاده بودن، نگهبان ها اینجا دیده میشدن
ولی الان کسی جز خودشون نبود

- اینجا کسی جز ما هست؟
+ نه گفت راحت باشیم. یکمم ناراحت بود انگار

هونگ چیزی نگفت
انگار مشکلی پیش اومده بود که سونگهوا نمی خواست در موردش صحبت کنه

+ سان اندازه دو نفر غذا خوردی

- تو بیشتر از من خوردی
سان با دهن پر گفت و مشغول درست کردن هات داگ شد
وویونگ از شونه هاش آویزون شد

+ هات داگ؟
- هیسسس لو نده اگه ببینن اونا هم میخوان

+ به یه شرط!

- چه شرطی؟
+ اگه نصفشون کنی باهام به کسی نمیگم
سان لعنتی به شانسش فرستاد و گفت
-باشه

HATERS 1Where stories live. Discover now