به سرعت میدوید
بارون به شدت میبارید ولی باعث نمیشد هونگ جونگ بایستهصدای قدم های کسی پشت سرش شنیده نمیشد
یا شاید هم اونقدر عصبی و نگران بود که چیزی رو نمیشنید..
با رفتن توی آغوش کسی نفسش حبس شدسونگهوا اون رو محکم توی آغوش خودش قفل کرد تا فرار نکنه، دستش رو پشت کمرش گذاشت و به خودش فشار داد
+ آروم باش، اتفاقی نیوفتاده- من
اونقدر نفس نفس میزد که نمیتونست جوابش رو بده
حالش بد بود
و حتی متوجه نشده بود چند دقیقهست که اشک هاش پایین میان
- من اون رو.. کشتمسونگهوا هیس بلندی گفت و روی موهاش رو بوسید
+ بین خودمون میمونه باشه؟ الان آروم باش، تو کار اشتباهی انجام ندادیهونگ جونگ همش تلاش می کرد که این کار های سونگهوا رو نادیده بگیره. اینکه اینجور ازش دفاع میکنه، چون همیشه خودش بود و خودش
هیچوقت نه دوستی، نه پدر یا مادری و یا آشنایی ازش دفاع نکرده بودولی سونگهوا داشت تمام این کار ها رو انجام میداد
چطور میتونست نادیدهش بگیره؟
درسته اون رو دزدیده بود، درسته توسطش اذیت شده بودولی اون هیچوقت این حس امنیت رو نفهمیده یا درک نکرده بود
لباس سونگهوا رو توی دستش فشار داد و سرش رو توی سینهش پنهان کردبرای اولین بار به کسی تکیه کرد
کسی غیر خودش+ اینجا زیادی سرد شده، بیا برگردیم
سونگهوا گفت و کمی عقب رفتهونگ بهش نگاه میکرد
خیلی یهویی جلو رفت و خودش رو کمی بالا کشید- ممنون
سونگهوا شوکه شده به هونگ جونگی خیره شد که برای یک لحظه لب هاش رو به لب های سونگهوا چسبونده بود- نمیخوای بیای؟
به خودش اومد و پشت سر هونگ جونگ رفت
لباس ها و دست های هونگ جونگ خونی بودن و باید عوض میشدن، و سونگهوا باید برای ملاقات با دکتر می رفتهونگ جونگ نمیتونست با این حال زندگی کنه!
کنار شومینه نشست
سونگهوا یه ماگ هات چاکلت بهش داد و موهاش رو نوازش کرد+ باید برم جایی، ولی زود برمیگردم
هونگ جونگ بهش نگاه نمی کرد
- موفق باشی
سونگهوا لبخند محوی زد. آخرین بار دوست دختر داشت، که وقتی فهمیده بود بهش حس زیادی نداره ازش جدا شده بود
از خونه ای که داخلش بودن خارج شد
کلتش رو پر از تیر کرد و برای احتیاط توی جیب پشتی شلوارش گذاشت
از توی جنگل گذشتراه زیادی تا خونه ی دکترش نبود
اونجا کسی زندگی نمیکرد
فقط دکتر گاهی به خواست خوده سونگهوا با پرستارش میومد توی اون خونه
YOU ARE READING
HATERS 1
Romanceهونگ جونگ، برای پیدا کردن پسری که باند خطرناکی رو اداره می کرد دست به هر کاری می زد. اما وقتی متوجه میشه این باند اعضای بدن انسان رو قاچاق می کنه و پِت پرورش میده، آرزو می کنه کاش هیچوقت به اونجا نیومده بود. 🐞🖤 Main Couple : SeongJoong; Seonghwa...