• 7

324 87 38
                                    

عکس : مینگی

مینگی خماری خودش رو بابت بوسیدن پسر حس میکرد

با دستش سونگهوا رو هول داد و به طرفش برگشت

- فکر میکردم اینا مال دو تامون باشه، اینجور نیس؟

قبل از اینکه بخواد قرارداد رو برای سونگهوا یادآوری کنه سونگهوا هولش داد

+ برو بیرون‌

نگاه مینگی روی پسر زوم بود . پسری که بهترین حس رو بهش داده بود

با مکث کوتاهی بیرون رفت
بحث با سونگهوا نتیجه ای نداشت و این رو خوب میدونست . به دست آوردن اون پسر ،با موهای عسلی که تا روی شونه هاش میرسیدن ؟

یعنی دیدن بدنش چه لذتی داشت ؟
توی لباسی که مینگی بهش داده بود، روی تختش توی اتاقش
یا وقتایی که تنبیه میشد

مینگی نمیتونست بیخیال دیدن اون صحنه های فاکی بشه
هر کسی جای اون بود نمیتونست

سونگهوا نفس های بلند میکشید

هونگ جونگ میلرزید
آدم ترسویی نبود برعکس ، شجاع ترین آدمی بود که می شناخت .

ولی پسری که بوسیدش؟
هیچوقت فکر نمیکرد کسی بتونه این کار رو باهاش انجام بده
از خودش و اون پسری که صدای خیلی بمی داشت متنفر بود
سونگهوا چراغ رو روشن کرد و روی تخت کنارش نشست

+ حالت خوبه ؟
با نگرانی پرسید
هونگ حتی نیم نگاهی هم به پسر رو به روش نداد
سونگهوا متوجه شوکه شدن اون شد و زنجیر هایی که اون رو بسته بودن رو باز کرد

+ میخوای لیموناد بیارم برات؟
هونگ سرش رو تکون داد

نیم خیز نشست و با نگاهی تیز تمام اتاق رو بررسی کرد

بماند که این نگاهش از سونگهوا دور موند
به هر حال ، هونگ جونگ رئیس پلیس بود و قطعا کار هایی بلد بود که هیچکس به ذهنش هم خطور نمیکرد.

+ اگه حالت خوبه

سونگهوا پرسید ولی قبل از اینکه جمله ش تموم شه هونگ جونگ جوابش رو داد
- خوبم، برو بخواب

سونگهوا سرش رو تکون داد و خارج شد.
هونگ لبخندی زد

اون پسر اونقدر ذهنش درگیر اون مرد شده بود که متوجه نشده بود هونگ جونگ رو نبسته. توی اون اتاق خالی که یک پنجره داشت، تنها گذاشتن یک نیمه گرگ کار اشتباهی بود

هونگ بعد از گذشت مدتی و مطمئن شدن از نبودن سونگهوا، به سمت پنجره رفت.

دستش رو به سمت زانوش برد و چاقویی که همرنگ پوست پاهاش ماهرانه نقاشی شده بود رو در آورد

با پیدا کردن جایی که راحت میتونست پنجره رو باز کنه نفس عمیقی کشید و بی صدا پنجره رو باز کرد
به اطراف خیره شد

HATERS 1Where stories live. Discover now