• 31

156 47 26
                                    


سان روی مبل نشست
از در دوم وویونگ رو وارد میکرد چون نمی خواست هونگ جونگ رو کسی ببینه
اعصابش بهم ریخته شده بود و نمی دونست چیکار باید بکنه
لباس های هونگ یا یک تیکه خونی یا گِلی بودن

نتونست برگرده و به هونگ دوباره نگاه کنه
سرش رو بین دست هاش گرفت و به پایین خیره شد. چیزی نگذشت که صدای گریه ی کسی رو شنید
وویونگ؟

بلند شد و به سمت صدا رفت
وویونگ با هر مشکل کوچیکی گریه می کرد
+ چیشده؟
- دستم.. بریدمش
سان اون رو توی آغوش کشید. به نظرش اون بچه خیلی کمتر از سنش می زد و واقعا اون چیزی که نشون می داد نبود

وویونگ روح خیلی ساده و بچه ای داشت

○●

رد شدن خون از دهنش تا به پایین رو حس میکرد
گگ چرمیش به طور کامل خیس و خونی شده بود، و اونقدر از دهنش خون رفته بود که سرش گیج می رفت و درست نمی دید.
سرش بی جون روی زمین افتاده بود

تک تک جا های بدنش درد می کردن. گاهی اوقات حس میکرد با چوب زدنش و الان نتیجه ش این دردیه که داره احساس می کنه
دست هاش هنوز داخل زنجیر بودن

اون قلاده هنوز دور گردنش بود
همه چیز سر جاش بود، به جز یک چیز
اون الان وحشی تر از همیشه شده بود
درسته آروم بود، درسته هیچ چیز نمی گفت و توانایی این رو نداشت که سرش رو بلند کنه، ولی هیچ کس نمی دونست مغزش داره چطور فریاد می زنه

چطور بیداره
مغزش هونگ جونگ رو زنده نگه داشته بود
انتقام
چیزی که داخل بدنش شعله می کشید و با وجود اون سرما و بارون، باعث میشد احساس کنه داخل بدنش شومینه روشنه

قسم میخورد که سونگهوا رو به سزای کارش میرسونه
به بدترین شکل ممکن! میدونست چیکار کنه
خوب میدونست چطور جواب کار هاش رو بده، هونگ جونگ پسری نبود که به این سادگی بتونه با کار هایی که باهاش شد کنار بیاد

چشم های بی جونش رو کمی دور داد
این چهارمین روز بود که اینجا بسته شده بود. چیزی که اذیتش می کرد کار های سونگهوا بود

نمی فهمید منظور سونگهوا از این کار هایی که میکرد؛ چیه
می گفت به خاطر اینکه پلیس بوده و دروغ گفته داره اینجور اذیتش می کنه
گلوش خشک بود

آب می خورد، اون هم به زور سونگهوا برای اینکه نمیره
و غذا چیزی جز یه تیکه گوشت که سونگهوا بهش داده بود چیزی نخورده بود

شوری چیزی رو روی زبونش حس کرد
باز هم خون وارد دهنش شده بود

صدای قدم های یک نفر .. قطعا باز هم سونگهوا بود
+ خسته شدی پسر؟ فکر میکردم یه پلیس قوی تر از این حرف ها باشه

هونگ جونگ تکون نخورد
این کارش باعث شد سونگهوا لباسش رو بگیره و به شدت بالا بیاره
با چشم های خونیش به هونگ جونگ نگاه کرد
+ حالا میخوای سکس داشته باشیم؟

HATERS 1Where stories live. Discover now